
داستان در دو زمان حال و گذشته اتفاق میفته زمان گذشته زندگی لیلی رقاص وخواننده معروف وزمان حال درمورد نوه او که لیلی نام داره ودرپی فیلم خصوصی مادربزرگش به یک حراج غیرقانونی میره تامانع ازفروش فیلم بشه واونجا با بابک هوشمنداشنا میشه کسی که پدرش به لیلی خواننده ربط پیدا میکنه....

راجع به زندگي دختري به اسم مانياس كه قهرمان راليه و بعد از كشته شدن نامزدش تو مسابقات غير قانوني قيد همه چي رو زده و اموزش رانندگي ميده كه بابك يه مرد ميان سال وارد زندگيش ميشه و مدعي ميشه عاشقش شده
مانيا اول ردش ميكنه اما بعدا بخاطر بدهي پدرش مجبور ميشه.... بعدا هم كه پاي برادر بابك، شاهان به داستان باز ميشه
پیشنهادی:
اگر از انتشار این رمان در سایت ناراضی هستید، میتوانید درخواست حذف آن را بدهید.

داستان زندگی دختری به اسم ویدیا که با پسر خان ازدواج میکنه و طبق رسوم باید تو شب زفاف پارچه خونی به خانواده داماد نشون بده اما معلوم نیس چرا پارچش خونی نمیشه با اینکه باکره بوده شوهرش هم طلاقش میده ولی برادر پسره میگه من با دختره ازدواج می کنم اما......

● یک عشق ممنوعه و پنهانی.
● دختری به اسم پرواز که از بچگی هیچ محبتی ندیده و درگیر اعتیاده...
وَ
پزشکی که سعی داره بهش کمک کنه.
داستان اونا گره میخوره به مافیای خطرناکی که هیچ رحم و مروتی سرش نمیشه.
اما آیا ممکنه اینبار فرق داشته باشه؟
● همه چیز از یه مأموریت شروع شد، اما هیچکس نمیدونه تهش به کجا میرسه.
وقتی اعتماد مثل بازی با آتیشه،
و عشق... میتونه مرگبارتر از هر دشمنی باشه.

اون قراره بهش نشون بده یه مرد واقعی چطوری با یه زن رفتار میکنه...
سابین:
تا قبل از هیوگو هیچوقت نفهمیده بودم یه مرد وقتی واقعاً بلد باشه از یه زن
مراقبت کنه، چه حس فوقالعادهای داره.
همهچی از وقتی با هیوگو بودم، فرق کرد...

وبسایت شوگر ددی شاید پایهی محکمی برای یه برنامهریزی بینقص زندگی نباشه، ولی من یه دختر کوچیک شهرم با رویایهای بزرگ. و یه آگهی هست یه آگهی عجیب و غریب که نمیتونم از فکرش بیرون بیام...
دو مرد داغ دنبال دختر کوچولوی خاصشون هستن. کسی که بتونه سرگرمشون کنه، بخندونهشون، با برنامههای شغلیشون کنار بیاد.
طبیعتاً کارل و ریک شرط و شروط خودشونو دارن.

افراد من یه جاسوس رو توی کارخونه کشتی سازی متروکه و قدیمی دستگیر کرده ن و حالا من با وجود اینکه وقتش رو ندارم باید به ایم موضوع رسیدگی کنم وگرنه احتمال داره متحدینم رو از دست بدم. نکته اینجاست که جاسوس، مرد نیست بلکه یک زنه. اون میگه که جاسوس نیست و عکس ها رو فقط برای کتابخونه ی مجازیش میخواسته. برام سخته حرف هاشو باور کنم، اما از طرفی اون خیلی خوشگله. چشمای آبی کریستالیش انگار سینه م رو سوراخ میکنن. درست همون جایی رو که قلبم میتونست اونجا باشه، البته اگر قلبی داشتم...
من توی چشمای اون علاوه بر ترس چیز دیگه ای هم دیدم، عزمی راسخ، که نشون میداد این اولین باری نیست که اون توی چنین شرایطی قرار میگیره. حالا من نه می تونم اونو بکشم و نه می تونم رهاش کنم...

♥️رمان : #رئیس_پر_دردسر
♥️ژانر : #عاشقانه #بزرگسال
♥️نویسنده : #ساحل
مارگارت منشی یه شرکت بزرگ بازرگانیه و عاشق خوندن رمان های اروتیک . یه روز رمانی میخره به اسم منشی اغواگر من ! رمانی که هر خط که میخونه انگار تو زندگی خودش اتفاق میفته و ... آیا راز این کتاب بر ملا میشه؟

رمان تمنای آغوش نوشته سارا ترک
⨞رمان : #تمنای_آغوش | تمنای آغوش
⨞ژانر : #عاشقانه #بزرگسال
⨞نویسنده : #سارا_ترک
تیام دختر 11 سالهای که بعد از اولین حیض و نشانههای بلوغ به خواستهی پدربزرگش مجبور به ازدواج با پسرعموی 31 سالهاش عماد میشه! عماد که مردی بلندقامت و خوشچهره است که به تازگی خانِ روستا شده و دلباختهی یکی از دخترهای روستا بوده و از تیام عمیقا تنفر داره تیامِ 11 ساله رو مجبور میکنه تا به خشنترین روش ها تمکین کنه! تا اینکه “کیان” خانِ دهِ بالا از راه میرسه و با نگاهِ اول عاشقِ تیام میشه.. تیامی که در چنگال عماد اسیر شده !

❤️🔥رمان: #لیتوپس🐙🌸
✍️🏼نویسنده: #سپیده_شهریور✨
🔥ژانر: #عاشقانه
کیانمهر بخاطر شرکت در مناقصه ای تهدید میشود و چه تهدیدی بهتر از صحرا نامزدش.
کیانمهر طی دعوایی با صحرا او را در بیابان رها میکند. و صحرا دختری که بخاطر پروژهی نامزدش به او تجاوز شده. صحرا هم از ترس پس زده شدن توسط نامزدش خودکشی میکند.
در صورتی که صحرا خودکشی نکرده و.....

♥️رمان : #دلبرک_ارباب (#جلد_اول)❌
♥️نویسنده : #ناشناس
♥️ژانر : #عاشقانه #روستایی #ازدواج_اجباری #اربابی
داستان دختری است که بالاجبار بخاطر بدهی پدرش مجبور به ازدواج با پسر خان میشود
اما این ازدواج ، ازدواجی رویایی نیست
چرخ و فلک زندگی دخترک این بار در بالا ترین سراشیبی ایستاده
باید دید با کشاندنش به حرمسرا و وارد کردن افراد جدید به زندگیش دیگر چه گردش هایی دارد ...

🔹 مشخصات رمان:
نام رمان: دلدار
نویسنده: اکرم حسینزاده
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
فرمت: PDF
تعداد صفحات: حدود ۱۲۰۰ صفحه
مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون و تمام دستگاههای هوشمند
میزان محبوبیت: امتیاز ۸ از ۱۰ در بین خوانندگان (بر اساس کامنتها)
رمان دلدار داستانی پر از لحظات آرام، اما سرشار از احساس و رمز و راز است. شخصیت اصلی این رمان، سارا، دختری با روحیهای طبیعتگرا و عاشق اسبهاست که در دل یک روستا، با مهران آشنا میشود. رابطهای که ابتدا با آموزش اسبسواری آغاز میشود، رفتهرفته تبدیل به شناختی عمیقتر از زندگی، احساس و خودِ واقعی انسانها میگردد.
در میان سکانسهای زیبای سوارکاری، طبیعتگردی و گفتگوهای صمیمی، رازهایی پنهان شده که با ورود رحمان و پیشنهاد خرید یک باغ مرموز، همهچیز وارد فاز جدیدی از تعلیق و ماجرا میشود. آیا مهران به دل طبیعت دل میبندد یا… به دلدار؟

شش سال از آخرینباری که دیگو عمارت گرالتین رو ترک کرد میگذره.
حالا برگشته. شب بارانیست، عمارت خاموش، و دایهای که سالها پیش باید فقط یک مادرِ دوم میبود… حالا تبدیل به میلِ ممنوعهای شده که ذهن و تنش رو شعلهور میکنه.
اما این فقط یک عشق ممنوع نیست...
زیر سقف این خانه، کسی نفس میکشه که ۱۸ قتل در کارنامهاش داره، و هنوز تشنهست.
اگر فکر میکنی میتونی مرز بین عشق و جنون رو تشخیص بدی...
ورودت به این داستان، بدون بازگشته.

داستان راجب دختری به اسم گلبرگ هستش که به زور پدرش اونم فقط بخاطر منفعتش اونو به ازدواج پسر یکی از شریک هاش به نام آریا داده.
در این بین بهادر همکار و دوست صمیمی آریا مجبور میشه مدتی رو کنارشون باشه که متوجه ی نفرت آریا از گلبرگ اونم بخاطر ازدواج اجباریش میشه و وقتی کم کم سعی میکنه اونو از چنگال کتک ها و آزار و اذیت آریا در بیاره خودش بهش وابسته میشه و دل میبنده.
ولی رسیدن به گلبرگ باوجود خانوادش و همسرش قطئنا آسون نیس..

من درسا هستم...
دختری که در سن شش سالگی خانوادهی خود را از دست دادم و با عمهام زندگی میکنم.
یه روز اتفاقی وقتی از خواب بیدار شدم خودم را در آغوش بزرگترین آرتیست ایران پیدا کردم.
از اون روز به بعد مجبور شدم بشم نامزد صوریِ اون بشم.
از اون روز به بعد کَل کَل های من و او شروع شد و نفهمیدم کی عاشقش شدم.
اما انگار اون دوستم نداشت...
یک شب خودم را به دستانش سپردم و با او رابطه برقرار کردم.
فکر میکردم بعد از آن شب بگوید دوستم دارد و مانع رفتنم شود اما نگفت و من رفتم...
اما همین که از ایران خارج شدم تصادف وحشتناکی کردم که ۷ سال تو کما بودم...
بعد از ۷ سال از کما درآمدم فقط به عشق او اما او ....

یک دختری به اسم سارا با کمک دوستش ستاره که خیلی مدرک و موقعیت خوبی داشته مدارک جعلی به اسم دوستش درست میکنه بعد وارد یه شرکت میشه که اسم رئیسش البرز بود سارا البرز رو دوست داره و میخواد عاشق خودش کنه تا دیگه فقیر نباشه ولی البرز میفهمه که این خودش رو جای یکی دیگه زده و....

💚رمان: #باران
🍀نویسنده: #لیلی_نیکزاد
🍀ژانر: #عاشقانه
رمان باران داستان راجع به دختری به نام بارانه که پدرشو از دست داده و دانشجوئه و با مادر و ۳ تا خواهرش زندگی میکنه.توی دانشگاه با یه پسری فوق العاده لجه و همش با هم کل کل میکنن. به دلایلی مجبور میشن خونشونو عوض کنن و دست بر قضا همسایه و صاحب خونشون همون پسره هستش….









