دانلود رمان فریحا به قلم حدیث افشارمهر با لینک مستقیم
دانلود رمان فریحا به قلم حدیث افشارمهر با لینک مستقیم
مشخصات رمان فریحا نسخه کامل
رمان «فریحا» داستان دختری به نام فریحا را روایت میکند که با گذشتهای تلخ و پر از مشکلات دست و پنجه نرم میکند. مادرش از خانواده جدا شده و پدری الکلی و بیخانمان دارد. فریحا که در دنیای خودش تنهاست و هیچکس او را نمیپذیرد، با غم و تنهایی مبارزه میکند. اما در میان این مشکلات، عشق به بازیگری همچون روزنهای از امید برای او به شمار میآید. داستان زندگی فریحا سفری به عمق احساسات یک دختر است که در تلاش است دنیای خود را بسازد و از تاریکیها رهایی یابد.
رمان «فریحا» روایتگر داستان زندگی دختری به نام فریحا است که در یک خانواده پر از مشکلات بزرگ شده است. مادرش از خانواده جدا شده و پدرش الکلی و بیخانمان است. فریحا هیچگاه از سوی کسی پذیرفته نمیشود و در دنیای تنهایی خود غرق میشود. او با وجود این شرایط سخت، تسلیم نمیشود و عشق به بازیگری به او انگیزه میدهد تا برای ساختن دنیای خودش تلاش کند. در یکی از مهمترین لحظات زندگیاش، فریحا با تصمیمی سرنوشتساز وارد دنیای پر از ریسک و چالش میشود. او در این مسیر با افرادی چون چاتای روبهرو میشود که دنیای جدیدی برای او به ارمغان میآورند، اما او باید تصمیمهای سختی بگیرد که مسیر زندگیاش را تغییر دهد.
بخشی از دانلود رمان فریحا:
در یکی از مهمترین لحظات زندگی فریحا، او در اتاقی پر از تنش قرار داشت. وقتی سیگار برگ در دستان چاتای روشن شد، او مستقیم به چشمانش نگاه کرد و گفت: «امضا کنید، فریحا خانم!»
فریحا، با چشمانی بسته و تنها امیدی که به خدا داشت، تصمیمش را گرفت. او امضا کرد؛ اما این امضا برایش به معنای ورود به دنیایی از ریسک بود. یا موفق میشد، یا برای همیشه در چاه تاریکی از رویاهای نابودشده فرو میرفت.پس از گذاشتن قلم روی میز، او نگاهش را بالا آورد و با جدیت گفت: «فقط یک شرط دارم.»
چاتای، که کنجکاوی در نگاهش موج میزد، پرسید: «چه شرطی؟»
فریحا شرطش را بیان کرد. چاتای با پک محکمی به سیگار گفت: «چون میدونی نمیخوام توی این کار از دستت بدم، این شرط رو میذاری؟»اما فریحا، که دیگر نمیخواست دوباره در دام سادهلوحیاش بیفتد، دستهایش را در هم گره کرد و گفت: «من آدم سادهای بودم، ولی زندگی این سادگی رو ازم گرفت.»
چاتای با خشم میان حرفش پرید: «من حال اون کوزی عوضی رو خواهم گرفت!»
فریحا بیتوجه به خشم او ادامه داد: «تقصیر خودم بود که سرم کلاه رفت. اما نمیذارم دوباره این اتفاق برام بیفته.»چاتای از پشت میز بلند شد و کشوی پایین را باز کرد. گردنبندی بلند را بیرون آورد و با نگاهی جدی به او نشان داد: «این، آخرین یادگاری مامانم قبل از مرگشه؛ عزیزترین و باارزشترین دارایی منه.»
اما فریحا قاطعانه پاسخ داد: «اگه فکر میکنین با دادن این به من دست از شرطم برمیدارم، سخت در اشتباهین.»
چاتای با لحنی آرامتر گفت: «شرطت سر جاشه و قبولش میکنم. فقط میخوام این رو از طرف من داشته باشی تا خیالت راحت باشه. بعدها میتونی برای پس دادنش اقدام کنی…»این لحظه، نقطه عطفی در زندگی فریحا بود؛ جایی که او میان اعتماد و بیاعتمادی، راهش را انتخاب میکرد.
نصب اپلیکیشن نودهشتیا:
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا بر روی تلفن همراه خود، میتوانید هزاران رمان آنلاین و آفلاین را همزمان در دسترس داشته باشید.
توجه:
اگر شما نویسنده یا ناشر این رمان هستید و از انتشار اثرشان در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، لطفاً درخواست حذف خود را به پشتیبانی سایت ارسال کنید.