دانلود رمان قمصور به قلم صبا ترک با لینک مستقیم
رمان «قمصور» داستان یاسمن، دختری است که زندگی پر از سختی و درد را تجربه کرده است. او توسط پدر و برادرش به اجبار به خانه حاج اکبر معتمد فروخته میشود تا به عنوان صیغه او درآید. اما در لحظه عقد، متوجه میشود که قرار است همسر پسر حاج اکبر، یعنی محراب شود. محرابی که دلش به یاسمن تعلق دارد و حالا باید بر اساس دستورات پدرش، یاسمن را در اختیار بگیرد. داستان با پیچیدگیها و احساسات عمیقی از عشق و اجبار ادامه مییابد.
یاسمن دختری است که پس از سالها رنج و سختی، حالا توسط پدر و برادرش به خانه حاج اکبر معتمد فروخته میشود تا صیغه او شود. اما در لحظه عقد، متوجه میشود که قرار است به جای حاج اکبر، همسر پسر او، محراب شود. محراب، مردی که قلبش به یاسمن تعلق دارد و اکنون در موقعیتی قرار گرفته که باید به دستور پدرش از او نگهداری کند. داستان به شدت احساسی و پیچیده است و در آن، اجبارها، احساسات و روابط انسانی به زیبایی به تصویر کشیده میشود.
نیمه شب است که بیدار میشوم نمیدانم چه چیز باعث بیداریام شد، صدای جیرجیرکها یا واقواق گاه به گاه سگها.
بازوی محراب مثل همیشه به دورم پیچیده است، نفسهایش خبر از خوابی عمیق دارد.
اتاق با نور کمی از حیاط روشن است. گوش تیز میکنم. صدایی متفاوت میآید، مثل گریه.
حاج بابا در اتاق دیگر با ماهان خوابید. ویلا سه اتاق بیشتر ندارد درست است که مبله اجاره داده شده، اما فقط وسایل ضروری دارد.
دو خواب با تخت دونفره که مرجان و مادرش خوابیدند و اتاق سوم که پذیرایی بود و کمی بزرگتر را من و محراب تشک انداختیم.
باز صدای هق هق میآید. میخواهم دست محراب را کنار بزنم که پایش هم به دور پایم اضافه میشود.
کاملاً محبوسم میکند، چارهای ندارم جز بیدار کردنش. _محراب جانم؟
چند بار پیشنهاد بغل کردن بالشت را به او دادم اما ناراحت شد.
گفته بود من را به جای بالشت بغل نمیکند که حالا جایگزین بالشتی بگذارد. _هوم… فقط همین و باز نفسهایی کشدار.
سعی میکنم آرام از بین دست و پایش بیرون بخزم که وحشت زده از خواب میپرد.
_نمیذارم ببریدش، با صدای بلند میگوید و دست در تاریکی اتاق دراز، انگار نیست در تاریکی اتاق دراز، میخواهد کسی را بگیرد.
دانلود مستقیم بلافاصله پس از پرداخت. پس از پرداخت، لینک دانلود به شما ارائه خواهد شد.
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراه خود، میتوانید هزاران رمان آنلاین و آفلاین را همزمان در دسترس داشته باشید.
اگر شما نویسنده یا ناشر این رمان هستید و از انتشار اثرشان در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، لطفاً درخواست حذف خود را به پشتیبانی سایت ارسال کنید.
یاسمن یه زندگی پر از سختی و درد داشته… و حالا پدر و برادرش اونو فروختن و قراره ببرنش تا بشه صیغهی حاج اکبر معتمد. ولی پای عقد میفهمه قراره زن پسر حاج اکبر یعنی محراب شه. محرابی که خودش دلش گیر بوده، حالا هم باید به حرف پدرش یاسی رو بگیره و….