دانلود رمان جوهر سیاه به قلم فرشته تات شهدوست با لینک مستقیم
دانلود رمان جوهر سیاه” داستانی معمایی و عاشقانه است که در یک طایفه بزرگ و سرشناس روایت میشود. این رمان به رسمهای قدیمی و آیینی پرداخته که سالها در میان وراث دست به دست میچرخیدهاند. حالا تنها وارث این خاندان، خدیو، مردی جسور، بیرحم و باهوش است که با درونمایهای از درد و رنج به دنبال از بین بردن این رسمهای قدیمی است. داستان در پی کشف رازهایی است که در طول سالها نهفته مانده و به تدریج پرده از آنها برداشته میشود.
رمان درباره خدیو، مردی قدرتمند و بیرحم است که در دنیای پر از رسم و آیینهای یک طایفهی بزرگ زندگی میکند. این رسمها که از گذشته به ارث رسیده، خونهای بسیاری را در طایفه ریختهاند و حالا خدیو در حالی که از این رسوم آسیب دیده، تصمیم دارد آنها را از میان بردارد. در این مسیر، او باید با مسائل پیچیدهای روبهرو شود که زندگیاش را به خطر میاندازد. در این بین، داستان عاشقانهای نیز شکل میگیرد که رازهایی از گذشته و آینده را آشکار میکند.
کیهان، چمدان را بلند کرد و عقب ماشین گذاشت. دو هفته از نوروز گذشته و حالا بهار بهتر از هر وقت دیگری همنوا با صدای پرندهها و خنکی و طراوت هوا، دلنوازی میکرد.
روژان نگاهش را با ترس از روی چیا دزدید و به حصار ایوان داد. همدم با کاسهی آب از پلهها سرازیر شد.
خدیو کنار کیهان که رسید، کلید نسبتاً کوچکی را سمت او گرفت و تأکید کرد:
به هیچ کس اجازهی سرکشی نمیدی. حتی شاهو!کیهان مطیعانه سر تکان داد و گفت: بعد از جلسه با نواب میری ییلاق؟نگاه خدیو به خانهی سردارخان بود و در جواب او با اخم کمرنگی گفت: حوصلهی نوابها رو هم به زور دارم چه برسه به ییلاق. تا فرداشب برمیگردم.
شنیدم نواب بازم طالب زمرده!!نگاه خدیو سمت کیهان برگشت، بعد به چیا خیره شد روی گردن سگ دست کشید و موهای نرم و براق حیوان را نوازش کرد:
چشمش “الماس هور” رو رو گرفته.
معاملهی مهمیه مطمئنی که نمیخوای همراهت بیام؟
وقتی من نیستم یکی باید حواسش به عمارت باشه.کیهان محو و پنهانی لبخند زد و گفت:
عمارت خودتو میگی؟ یا اون خونهای که از وقتی اومدی بیرون چشمت بهشه و حواستو پرت کرده؟خدیو با مکث کوتاهی، گردنش را بالا کشید. ابروهایش نم نم در هم پیچید. نگاهش که روی او طولانی شد کیهان لبهایش را روی هم فشار داد و شق و رق ایستاد. سرش زیر افتاد و زیر لب گفت:
قصد جسارت نداشتم پاشا فقط مزاح کردم.
تا وقتی برمیگردم آب از آب تکون نخوره.– اطاعت.خدیو به چیا نگاه کرد. صدایش قوتِ اربابی داشت و با لهجه امر میکرد:– چشمِتِ نه از روی آهیر و نازان برمیداری نه از خانهی سردار خان. اگه غریبهای چپ رفت و به یکی شان کج گفت، امانش نمیدی هرماس. فهمیدی که چه؟
برای دسترسی به هزاران رمان آنلاین و آفلاین، اپلیکیشن نودهشتیا را روی تلفن همراه خود نصب کنید. این اپلیکیشن به شما این امکان را میدهد که هر زمان که بخواهید رمانهای مختلف را مطالعه کنید.
اگر شما نویسنده رمان “جوهر سیاه” هستید و از انتشار آن در سایت نودهشتیا ناراضی هستید، میتوانید درخواست حذف رمان خود را ارسال کنید.