
کبوتر قصه دختری است به نام شیدا … دختری ساده ومعمولی انقدر که همیشه در حاشیه است و کسی او رانمیبیند. تا یک روز تصمیم میگیرد عاشق شود. و عشق را درکنار مردی با اختلاف سنی دوازده سال تجربه میکند مردی که گذشته ی تلخی داشته و سایه گذشته ی تلخش بر روی آینده ی شیدا سایه میافکند آن چنان که در این وادی متهم به قتل میشود.

داستان مستر خشنی و بی رحمی که باند مخوفی و داره که کارشون ساخت بدل ادماس به ایران میاد. آبتین راننده ی اون پسره ی که مستر خشنمون رو با کاراش زیر سوال میبره و.

داستان، حکایت دختری به اسم سرمهست که برای تکمیل پایاننامهش از شیراز میاد تهران؛ شهری که پدرش همیشه ازش فراری بود و هیچوقت طی این بیست و سه سال پاشو توش نذاشته بود!
بعد از مدتی توی مطبی که کارآموزی میکرد به یه زن روانرنجور برمیخوره که هیچ نوع علایم ارتباطیای به هیچکس، جز پسر ارشدش شاهان، نشون نمیده... اونم صرفا به شکل حملات پانیک و جیغ زدن، موقع دیدن چشمای زمردی شاهان!
اما همین زن روانرنجور به محض دیدن سرمه شروع میکنه به گریه و خنده، و در کمال تعجب بعد از سالها با یه نفر چند کلمهای حرف میزنه!
سرمه و شاهان اول فکر میکنن این یه ریاکشن عادیه؛ اما بعد از مدتی میفهمن این واکنش و تمام اتفاقای بعدش به هیچوجه طبیعی نیست و برمیگرده به عمارت نحسِ قدیمی خاندان شکو

سعید پسر ارشد حاج مرتضی تاجر به نام فرش ؛ یکی از متمول ترین و معتمد ترین تاجران زنجان ؛
تمام افتخار حاج مرتضی به داشتن خانواده سالم و سلامتش که مشکل اخلاقی ندارند و بی آبروی به بار نیاوردن اما...
با اشکار شدن رابطه بین دلارام وسعید به اجبار باید همخونه بشن

شاویس که کراش مخفیی روی ساتیار داره مجبورش میکنه تا براش کار کنه و.

داستان در دو زمان حال و گذشته اتفاق میفته زمان گذشته زندگی لیلی رقاص وخواننده معروف وزمان حال درمورد نوه او که لیلی نام داره ودرپی فیلم خصوصی مادربزرگش به یک حراج غیرقانونی میره تامانع ازفروش فیلم بشه واونجا با بابک هوشمنداشنا میشه کسی که پدرش به لیلی خواننده ربط پیدا میکنه....

راجع به زندگي دختري به اسم مانياس كه قهرمان راليه و بعد از كشته شدن نامزدش تو مسابقات غير قانوني قيد همه چي رو زده و اموزش رانندگي ميده كه بابك يه مرد ميان سال وارد زندگيش ميشه و مدعي ميشه عاشقش شده
مانيا اول ردش ميكنه اما بعدا بخاطر بدهي پدرش مجبور ميشه.... بعدا هم كه پاي برادر بابك، شاهان به داستان باز ميشه
پیشنهادی:
اگر از انتشار این رمان در سایت ناراضی هستید، میتوانید درخواست حذف آن را بدهید.

یاشار رئیس سخت و نفوذ ناپذیری که بدون شناخت دقیق از تیدای داستان، اونو توی شرکتش استخدام میکنه، تیدا که شخص خاصی در گذشتهی این آدم بوده، با نقشهای از پیش تعیین شده وارد شرکتش میشه و در یک مهمانی بزرگ ،پیشنهادِ نامتعارفی بهش میده که یاشار رو وسوسه میکنه انجامش بده...
چالش بین هردوشون براشون یه رابطهی ممنوعه رو رقم میزنه...

آلا مدل معروف در طی تصادفی که با سردار پسر طلا ساز معروف شهر دارد تمام زیبایی خود را از دست میدهد، به جبران تقاص زیبایی اش طبق قانون تقاضای ازدواج با سردار را دارد اما......

داستان زندگی دختری به اسم ویدیا که با پسر خان ازدواج میکنه و طبق رسوم باید تو شب زفاف پارچه خونی به خانواده داماد نشون بده اما معلوم نیس چرا پارچش خونی نمیشه با اینکه باکره بوده شوهرش هم طلاقش میده ولی برادر پسره میگه من با دختره ازدواج می کنم اما......

● یک عشق ممنوعه و پنهانی.
● دختری به اسم پرواز که از بچگی هیچ محبتی ندیده و درگیر اعتیاده...
وَ
پزشکی که سعی داره بهش کمک کنه.
داستان اونا گره میخوره به مافیای خطرناکی که هیچ رحم و مروتی سرش نمیشه.
اما آیا ممکنه اینبار فرق داشته باشه؟
● همه چیز از یه مأموریت شروع شد، اما هیچکس نمیدونه تهش به کجا میرسه.
وقتی اعتماد مثل بازی با آتیشه،
و عشق... میتونه مرگبارتر از هر دشمنی باشه.

اون قراره بهش نشون بده یه مرد واقعی چطوری با یه زن رفتار میکنه...
سابین:
تا قبل از هیوگو هیچوقت نفهمیده بودم یه مرد وقتی واقعاً بلد باشه از یه زن
مراقبت کنه، چه حس فوقالعادهای داره.
همهچی از وقتی با هیوگو بودم، فرق کرد...

وبسایت شوگر ددی شاید پایهی محکمی برای یه برنامهریزی بینقص زندگی نباشه، ولی من یه دختر کوچیک شهرم با رویایهای بزرگ. و یه آگهی هست یه آگهی عجیب و غریب که نمیتونم از فکرش بیرون بیام...
دو مرد داغ دنبال دختر کوچولوی خاصشون هستن. کسی که بتونه سرگرمشون کنه، بخندونهشون، با برنامههای شغلیشون کنار بیاد.
طبیعتاً کارل و ریک شرط و شروط خودشونو دارن.

افراد من یه جاسوس رو توی کارخونه کشتی سازی متروکه و قدیمی دستگیر کرده ن و حالا من با وجود اینکه وقتش رو ندارم باید به ایم موضوع رسیدگی کنم وگرنه احتمال داره متحدینم رو از دست بدم. نکته اینجاست که جاسوس، مرد نیست بلکه یک زنه. اون میگه که جاسوس نیست و عکس ها رو فقط برای کتابخونه ی مجازیش میخواسته. برام سخته حرف هاشو باور کنم، اما از طرفی اون خیلی خوشگله. چشمای آبی کریستالیش انگار سینه م رو سوراخ میکنن. درست همون جایی رو که قلبم میتونست اونجا باشه، البته اگر قلبی داشتم...
من توی چشمای اون علاوه بر ترس چیز دیگه ای هم دیدم، عزمی راسخ، که نشون میداد این اولین باری نیست که اون توی چنین شرایطی قرار میگیره. حالا من نه می تونم اونو بکشم و نه می تونم رهاش کنم...

♥️رمان : #رئیس_پر_دردسر
♥️ژانر : #عاشقانه #بزرگسال
♥️نویسنده : #ساحل
مارگارت منشی یه شرکت بزرگ بازرگانیه و عاشق خوندن رمان های اروتیک . یه روز رمانی میخره به اسم منشی اغواگر من ! رمانی که هر خط که میخونه انگار تو زندگی خودش اتفاق میفته و ... آیا راز این کتاب بر ملا میشه؟

رمان تمنای آغوش نوشته سارا ترک
⨞رمان : #تمنای_آغوش | تمنای آغوش
⨞ژانر : #عاشقانه #بزرگسال
⨞نویسنده : #سارا_ترک
تیام دختر 11 سالهای که بعد از اولین حیض و نشانههای بلوغ به خواستهی پدربزرگش مجبور به ازدواج با پسرعموی 31 سالهاش عماد میشه! عماد که مردی بلندقامت و خوشچهره است که به تازگی خانِ روستا شده و دلباختهی یکی از دخترهای روستا بوده و از تیام عمیقا تنفر داره تیامِ 11 ساله رو مجبور میکنه تا به خشنترین روش ها تمکین کنه! تا اینکه “کیان” خانِ دهِ بالا از راه میرسه و با نگاهِ اول عاشقِ تیام میشه.. تیامی که در چنگال عماد اسیر شده !

❤️🔥رمان: #لیتوپس🐙🌸
✍️🏼نویسنده: #سپیده_شهریور✨
🔥ژانر: #عاشقانه
کیانمهر بخاطر شرکت در مناقصه ای تهدید میشود و چه تهدیدی بهتر از صحرا نامزدش.
کیانمهر طی دعوایی با صحرا او را در بیابان رها میکند. و صحرا دختری که بخاطر پروژهی نامزدش به او تجاوز شده. صحرا هم از ترس پس زده شدن توسط نامزدش خودکشی میکند.
در صورتی که صحرا خودکشی نکرده و.....









