





داستان مستر خشنی و بی رحمی که باند مخوفی و داره که کارشون ساخت بدل ادماس به ایران میاد. آبتین راننده ی اون پسره ی که مستر خشنمون رو با کاراش زیر سوال میبره و.

داستان در دو زمان حال و گذشته اتفاق میفته زمان گذشته زندگی لیلی رقاص وخواننده معروف وزمان حال درمورد نوه او که لیلی نام داره ودرپی فیلم خصوصی مادربزرگش به یک حراج غیرقانونی میره تامانع ازفروش فیلم بشه واونجا با بابک هوشمنداشنا میشه کسی که پدرش به لیلی خواننده ربط پیدا میکنه....

راجع به زندگي دختري به اسم مانياس كه قهرمان راليه و بعد از كشته شدن نامزدش تو مسابقات غير قانوني قيد همه چي رو زده و اموزش رانندگي ميده كه بابك يه مرد ميان سال وارد زندگيش ميشه و مدعي ميشه عاشقش شده
مانيا اول ردش ميكنه اما بعدا بخاطر بدهي پدرش مجبور ميشه.... بعدا هم كه پاي برادر بابك، شاهان به داستان باز ميشه
پیشنهادی:
اگر از انتشار این رمان در سایت ناراضی هستید، میتوانید درخواست حذف آن را بدهید.

● یک عشق ممنوعه و پنهانی.
● دختری به اسم پرواز که از بچگی هیچ محبتی ندیده و درگیر اعتیاده...
وَ
پزشکی که سعی داره بهش کمک کنه.
داستان اونا گره میخوره به مافیای خطرناکی که هیچ رحم و مروتی سرش نمیشه.
اما آیا ممکنه اینبار فرق داشته باشه؟
● همه چیز از یه مأموریت شروع شد، اما هیچکس نمیدونه تهش به کجا میرسه.
وقتی اعتماد مثل بازی با آتیشه،
و عشق... میتونه مرگبارتر از هر دشمنی باشه.

اون قراره بهش نشون بده یه مرد واقعی چطوری با یه زن رفتار میکنه...
سابین:
تا قبل از هیوگو هیچوقت نفهمیده بودم یه مرد وقتی واقعاً بلد باشه از یه زن
مراقبت کنه، چه حس فوقالعادهای داره.
همهچی از وقتی با هیوگو بودم، فرق کرد...

افراد من یه جاسوس رو توی کارخونه کشتی سازی متروکه و قدیمی دستگیر کرده ن و حالا من با وجود اینکه وقتش رو ندارم باید به ایم موضوع رسیدگی کنم وگرنه احتمال داره متحدینم رو از دست بدم. نکته اینجاست که جاسوس، مرد نیست بلکه یک زنه. اون میگه که جاسوس نیست و عکس ها رو فقط برای کتابخونه ی مجازیش میخواسته. برام سخته حرف هاشو باور کنم، اما از طرفی اون خیلی خوشگله. چشمای آبی کریستالیش انگار سینه م رو سوراخ میکنن. درست همون جایی رو که قلبم میتونست اونجا باشه، البته اگر قلبی داشتم...
من توی چشمای اون علاوه بر ترس چیز دیگه ای هم دیدم، عزمی راسخ، که نشون میداد این اولین باری نیست که اون توی چنین شرایطی قرار میگیره. حالا من نه می تونم اونو بکشم و نه می تونم رهاش کنم...

شش سال از آخرینباری که دیگو عمارت گرالتین رو ترک کرد میگذره.
حالا برگشته. شب بارانیست، عمارت خاموش، و دایهای که سالها پیش باید فقط یک مادرِ دوم میبود… حالا تبدیل به میلِ ممنوعهای شده که ذهن و تنش رو شعلهور میکنه.
اما این فقط یک عشق ممنوع نیست...
زیر سقف این خانه، کسی نفس میکشه که ۱۸ قتل در کارنامهاش داره، و هنوز تشنهست.
اگر فکر میکنی میتونی مرز بین عشق و جنون رو تشخیص بدی...
ورودت به این داستان، بدون بازگشته.

داستان راجب دختری به اسم گلبرگ هستش که به زور پدرش اونم فقط بخاطر منفعتش اونو به ازدواج پسر یکی از شریک هاش به نام آریا داده.
در این بین بهادر همکار و دوست صمیمی آریا مجبور میشه مدتی رو کنارشون باشه که متوجه ی نفرت آریا از گلبرگ اونم بخاطر ازدواج اجباریش میشه و وقتی کم کم سعی میکنه اونو از چنگال کتک ها و آزار و اذیت آریا در بیاره خودش بهش وابسته میشه و دل میبنده.
ولی رسیدن به گلبرگ باوجود خانوادش و همسرش قطئنا آسون نیس..

دختر لوند و جذابی که از دین به دوره پسری بسیجی و خدایی که از قضا توی گشت ارشاد کار میکنه این آقا پسر ما یه زنم داره اما دست روزگار کاری میکنه که نازنین لوند و جذاب بشه همسر دومش اما روزگار چرخش داره و باعث میشه تا از هم جدا بشن اونم بخاطر اشتباهشون...هردو عاشق هم دیگه هستن اما درتصوری اشتباه فکر میکنند که طرف مقابلشون ازش متنفره...چندسال میگذره هنوز عاشق هم هستن پسر بسیجیمون دیگه بسیجی نیست حالا شده یک جنتلمن واقعی شده مرد رویایی هر دختری و دختر قصمون هنوز دلش با اونه دوباره دیداری تازه کلکل های استاد دانشجویی و عشقی داغ و آتشین...

اسم رمان: حجله اجباری
نویسنده: نگار رازقندی
ژانر رمان: عاشقانه، ازدواج اجباری، بزرگسال
فرمت فایل: PDF
مناسب برای: گوشی موبایل، تبلت، لپتاپ، سیستمهای خانگی و آیفون
داستان دربارهی دختری به نام یارا است که بعد از مرگ مادرش، به خانه پدربزرگش میرود.
در آن خانه تصمیمی برای سرنوشت یارا گرفته شده؛ او باید با پسرعموی خشن و بیرحمش ازدواج کند.
حال، یارا در شرایطی قرار گرفته که باید با مردی زندگی کند که دلش پیش دختر دیگری است.
در این داستان با لحظاتی تلخ، پرتنش و عاشقانه روبهرو هستیم؛ جایی که اجبار، عشق و سرنوشت درهم گره میخورند...

اسم رمان: کد آبی
نویسنده: مهدیه افشار
ژانر: عاشقانه، هیجانی
فرمت فایل: PDF
مناسب برای: موبایل، تبلت، لپتاپ، کامپیوتر، آیفون و سایر دستگاههای هوشمند
همه میگن بزرگترین و مخترین دکتر تهرونه، ولی من میگم دیوثترین و دختربازترین پسر تهران!
روزبه سرمد یه پسر سی و چند سالهی نخبهست که تقریباً همهی پرسنل بیمارستان خصوصیش، از زن تا مرد، مجذوب جذبهاش شدن.
این قناری خفن، قد بلند، خوشتیپ، سیکسپکدار و به شدت کاریزماتیکه. حتی نگهبانهای سیبیلکلفت حراست بیمارستان هم دلشون میخواد واسه یهبار زیرش له بشن!
و از شانس خوب یا بد من... این پسر، پسرعموی تخیلی و خفن خودمه!

اسم رمان: تصاحب
نویسنده: شیوا اسفندی
ژانر رمان: عاشقانه، مافیایی، صحنهدار
فرمت فایل: PDF
مناسب برای: گوشی موبایل، تبلت، لپتاپ، سیستمهای ویندوز و مک، آیفون و دستگاههای هوشمند دیگر
من الوینم...
دختر هجده سالهای که برای فرار از تنهایی، حاضر شدم یک سال با رئیس بیرحم مافیا زندگی کنم.
رئیسی که دوازده سال از من بزرگتر بود و فقط به دنبال دختری برای ارضای نیازهاش میگشت، نه یک شریک زندگی.
آدمای دور و برش بهش لقب شکارچی داده بودن؛ چون بیاحساس و بیرحم بود، افتخارش به سنگدلی و قانونهای سختشه...
مهمترین قانونش هم این بود:
عاشق شدن ممنوعه
اما من، علیرغم همه هشدارها و قوانین، عاشقش شدم و...









