خلاصه کتاب:
دانلود رمان با من مشکل نداشته باش... ستیا، دختریه که بهخاطر اتفاقاتی که در گذشته واسش افتاده، شخصیتش به کل عوض میشه. مثلاً، عاشق دعوا میشه. پدرش پلیسه و مادرش خلافکار و به خواستهی پدرش روی میآره به کار هک توی ستاد امنیت. ستیا یه هکر نابغه است، یه اتفاق باعث عوض شدن زندگی ستیا و متحول شدنش میشه. طوری که....
خلاصه کتاب:
دانلود رمان عشق دردناک... هندز فری رو از تو گوشام در آوردم.
صدای داد و فریاد جواد و بابا فک کنم تا ده کوچه اونور ترم می رفت.
دیگه تو این خانواده داشتم جون به لب می شدم، همه چی شده بود پول.
همه چی شده بود طلبکارای بابا، همه جا شده بود دعوا و فحش و فحش کاری.
این بارم مثل همیشه یکی از دعواهای بین جواد و بابا بود سر نمی دونم چند هزار پول.
دیگه واسم عادی شده بود، تنها دل خوشیم مامان بود و رامین، بقیه ی داداشام که همه مثل بابا شده بودن که تموم زندگیشون خلاصه شده بود تو پول…
خلاصه کتاب:
دانلود رمان عشقی به رنگ دریا
دختری پر از عشق و شادی پر از محبت و سرزندگی عاشقانه به عقد کسی در مییاد که عاشقشه ولی... مردی پر از شیطنت پر از لحظه های
نابی که برای دختر مطلقه داستانمون میسازه!
خلاصه کتاب:
روایتگر دختری جوان که بعد از ورشکستگی پدرش و اعتیاد اون مجبور به زندگی در پایینترین نقطه شهر میشود اما بعد از ترس و هراس از اطرافیان پدرش به همراه مادر و خواهر کوچکش به محل زندگی پدربزرگی که سالهاست آنها را طرد کرده میرود و در آن خانه رازهایی مگو فاش میشود که عاشق بودنش را دستخوش مشکلات میکند.
خلاصه کتاب:
در اوج حس کردن زیباترین احساس دنیا، شده ناگهان سیلی دردناکی بر جانت بنشیند؟
ترک شدن و روی دست دنیا ماندن، از آن سیلیهاست. آن هم بی هیچ دلیل و منطقی.
یک شب، در حضور آرامش آرام میگیری و صبح فردا در دستان آشوب سرنوشت چشم میگشایی. در دوران گم میشوی؛
اما زمان تو را با هجده سالگیات آشنا میکند. این قصه، داستان هجده سالهایست که بهدنبال گمشدهاش میگردد. گم شدن
دیگری اما، بهانهای میشود برای پیدا کردن خودش! آدمها! مگر چقدر زندهایم؟
بگذارید گم شدهام را پیدا کنم تا دیر نشده.
»و شاید به قول لیلی داستانم، این قصه را هم باید باکمی عسل خواند!
خلاصه کتاب:
دانلود رمان انتقام عاشقانه... شاید همینطور است که دیده میشود. اینطور ساده ببرند و
بقاپند و هیچ نگویند؛ اما نمیتوانند قانون دنیا را نادیده بگیرند.
روزی،جایی، اتفاقی میافتد که قلبهای درد دیده، روزگارشان
را سیاه میکند. قلبهایی که گاهی مثل سنگ مقاوم و گاهی به
لطافت ابرهای آسمان هستند. این قلبها گاهی نیز در بازتاب
همین اتفاق گیر میافتند؛ همچون باتالقی که بیرون آمدن از آن
ناممکن است.
خلاصه کتاب:
سمیرا که مادر خودش رو از دست داده و با پدر معتاد و خواهر خودش زندگی می کنه، پدرش فوت می کنه و برای درآوردن مخارج زندگیش دست به دزدی می زنه، تا اینکه توی یکی از دزدی هایی که انجام میده فرزاد پلیس آگاهی ...
خلاصه کتاب:
دانلود رمان افعی... یوسف کشوری مرد سرد و از دنیا بریده ای که از عمارت اعیونی پدرش طرد شده. حالا حنا دختر تپل ۱۹ سالهای وارد زندگیش میشه که خبری از حس مالکیت شدید یوسف رو خودش نداره. نمی دونه یوسف کیه و آدمای اطرافش تا چه حد اون رو بیرحم کردن. دلش برای چهره زیبای یوسف میره و نمی دونه چه اون میتونه یه افعی باشه! وقتی عاشقش میشه تازه میفهمه که اون... !
خلاصه کتاب:
نیلین دختری است که بعد از ده سال از هلند به ایران برمیگردد.
دختری زیبا که چشمهای آبیِ زیبایش را از مادربزرگ پدریاش که هلندی است به ارث برده است. برای پایاننامهی فوق لیسانساش در رشته هنر آماده میشود و عاشق نقاشی است.
قرار است دو هفته ایران بماند و برگردد اما با دیدن برادر دوست صمیمیاش دیوانهوار عاشق میشود و تمام برنامههایش عوض میشود.
حامی پسری است که دکترای مدیریت دارد و شرکت بزرگ خودش را راهاندازی کرده است. حرف- حرفِ خودش است و با کسی شوخی ندارد. از اینکه برادرش بیشتر وقتش با نیلینِ چشم آبی میگذرد شاکی است و برای سر به راه کردن برادرش به نیلین نزدیک میشود.
داستان نیلینِ آزاد و بیمرز و حامیِ پر از باید و نباید پر از بالا و بلندی است و البته عشق همیشه چارهساز است.
اولین باری که دیدمش یک چهارشنبه بهاری، مهمانی پوریا بود.
یک بهار، یک چهارشنبه و یک مهمانی معمولی که شروعی بود برای من تا طعم واقعی زندگی را حس کنم.
طعم شیرین عشق و تمام سختیهایش را.
بالا و پایینهایش را.
معنای حقیقی جملهی "که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها"
خلاصه کتاب:
دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته... .
خلاصه کتاب:
ريتا، دختري لجباز و قوي، با روحيه ايي فوق العاده شاد که با وجود سن کمش، سرآشپز يک رستورانه. اما طي اتفاقي، از اونجا اخراج ميشه و توسط يک پيرمرد مرموز، وارد يک رستوران مجلل و شيک ميشه. اونجا درگير اتفاقاتي ميشه که...!
خلاصه کتاب:
دخترکی توی روی خانوادش ایستاد تا بر خلاف میل اون ها با عشقش ازدواج کنه. یه ازدواج ناموفق که به کتک کاری های زجر آور می رسه، یه زندگی که هیچ حامیت کننده ای نداره. دخترک به پای مرگ و خود کشی می رسه، ولی مرد خیری دستش رو می گیره و اون رو توی کارخونش مشغول به کار می کنه، ولی پسر حاجی به اون تهمتی می زنه که... پایان خوش
خلاصه کتاب:
بنیتا دختری که خانوادش رو در یک حادثه از دست داده و به طور عجیبی هیچ خاطره ای از اون ها به یاد نداره سرنوشت خواب های عجیبی برای دختر قصه ما دیده که زندگیش رو زیر و رو میکنه!
خلاصه کتاب:
این رمان راجب به دختری شیرازیِ که به سختی از پدرش اجازه میگیره و برای ادامه تحصیل راهی تهران میشه؛ در این بین مجبور به کار کردن میشه تا خرج تحصیلش رو بده و اتفاقاتی میافته که مجبور به ازدواج اجباری با یک آقای بسیار مغرور و خود خواه اما خوشگل میشه، دختر قصهی ما خیلی مهربونِ و البته خیلی شیطون و بازی گوش...
خلاصه کتاب:
یادم نمیاد دقیقا چند شنبه بود که سرنوشت منو واسه بازی انتخاب کرد!
فقط می دونم یه دختر چهارده ساله روستایی بودم که بی خبر از همه جا مثه هر روز صبح از خواب بیدار شدم.
مثه هر روز با خواهرم بحث کردم و بازم مثه هر روز اخم و تنبیه مامان رو به جون خریدم.
ولی اون روز با هر روز فرق داشت اون روز شروع داستان من بود…
خلاصه کتاب:
آمدی و با گرمای وجودت، دستا نم گرم شد
نفس هایم وصل نفس هایت بود
جانم فدایت بود..
تا این که مرا متهم خواندی وازمن فاصله گرفتی
زمانی که متوجه اشتباه خود شدی
برگشتی
حال من آدم سابق نیستم و تو باید تاوان حکم بی گناهی ام را بدهی!
خلاصه کتاب:
درست در آن هنگامی که ماجرا خوب پیش میرفت، پلیس برای اداره بهتر وارد صحنه شد؛ غافل از آنکه صحنه را اشتباهی رفته بود!
بی آنکه بداند سنگ در مرداب قلبی یخ زده انداخت و در اوج، بدل به افسانه ها همچون زیبایی خُفت!
در سکوت پیله های قلبی را شکافت و در زمان وصال، صحنه ای که دستساز آن دو بود بر سرشان آوار شد!