در گیر و دار های ریسمانِ سرنوشت، گره ای کور به نخِ سرونوشت دختری افتاد و گولِ گودالی عمیق را خورد... گودالی که همانند باتلاق، شب به شب او را بیشتر در خود میکشید و چاره اش دود کردن شب ها بود...دودی که در مِه شب غرق شده و گرهِ سرنوشت، از تاریکی بحره برد و نخ های دیگری را بهم گره زد...نخ های که یکی از جنس باروت و دیگری جرقه بود. جرقه ای که خود به باروت آتش انداخته نمیدانست به زودی با گرهی سرنوشت تلاقی خواهد کرد..
دختری به اسم شفق پرستار یه بیمارستانه،اونجا با کامران یه پزشک جذاب و ثروتمند اشنا میشه،کامران از شفق خوشش میاد اما شفق نه تنها نسبت به کامران بلکه به همه مردا بی تفاوته و این سرسختیش باعث میشه کامران که خیلی درمورد ازدواج با شفق مصمم بوده،دست به کاری بزنه که شفق به اجبار باهاش ازدواج کنه و...
دختری که بعد از دست دادن مادرش پدرش ازاون متنفر میشه و همه تو خانواده بهش زخم زبون میزنن تااینکه پسرعموش که مدلینگه از ترکیه میاد و مجبورشون میکنن باهم ازدواج کنن اما پسر عمو از ایجاد این وصلت ناراضی بود و برای پیشیمون کردن دختر اون رو با آزار و اذیت جنسـ*ـے باعث میشه که شهوت میان اونها...
داستان در مورد یه شیخ دو رگه ایرانی و عربه که از عموش یه دختر ۱۴ساله رو کادو میگیره و رعیت خودش میکنه ، اونو به عمارت خودش میبره اما یه روز که میرن ایران اونجا میفهمه که دختره....!
یاس دختر دبیرستانی عاشق یه دندون پزشکی که ده سال از خودش بزرگتره میشه و هرکاری میکنه تا خودشو به این دندون پزشک نزدیک کنه توی این راه اتفاقات زیادی میفته... آیا مهام هم به یاس علاقمند میشه؟ یا پسش میزنه و میگه یاس فقط یه بچست؟
فرزاد پسر تند خو غیرتی که ناتوانی جنسی داره و بخاطر همین با هیچ دختری نمیمونه ولی یه روز عاشق یک دختر 17 ساله میشه و دخترو به اجبار به عقد خودش درمیاره دختری که با اون اندام ریزش فرزاد و به هوس میندازه و بیماری فرزاد با اندام آوار از بین میره.
حاج سلیمِ پهلوی مردی که برای حفظ آبروی خونوادگیش دختر یتیمی رو با پول میخره و به صیغه پسرش درمیاره...
با هم اتاقی شدن پریماهِ شونزده ساله و حاجیِ بیست و شش ساله ی شیطونمون کلی شیطنت عاشقانه در راهه ، حاجسلیم با فهمیدن راز قدیمی که بهپریماه وخونواده ش ختم میشه دستور میده که رابطشونبایدواقعی بشه و بااینکار دین خودشو ادا کنه اما با حامله شدن پریماه واومدن...
زن دو حرف است و زندگیست.و مرد؛این سه حرفی-؛ امنیت... و چه مکمل خوبی می شوند این دو؛ زمانیکه مرد؛ مردانگیش را تماما پای امنیت زن زندگی اش بگذارد؛ و زن؛ زنانگی اش را تماما پای مرد زندگی اش خرج کند... قسمتی از رمان: بوی حلوا و صدای نوحه مردی درمیان قبرستان غوغا میکرد. زنی در میانه بهت و ناباوری گوشه تلی از خاک هایی که مرد نامرد زندگی اش را در برگرفته بود نشسته بود. کدام خاطره مشترکشان را باید مرور میکرد تا اشک بریزد برای این گونه رفتنش! دروغ نمی گفت روزهای زیادی در سه سال زندگی مشترک با او مرگش را کرده بود اما نه وقتی برای اولین بار نیاز به کسی داشت که از او حمایت کند. امروز بی کس و کارترین آدم روی زمین بود.
داستان پرستار خوشگل و مجردی که عاشق همکار پزشک خودش میشه که از قضا متوجه میشه همسایه هم هستند ولی آقای دکتر خود عاشق دختری از طبقه بالای اجتماع هست که مدتی است بینشون فاصله افتاده ... اما به خاطر اصرار پرستار یک مدت کوتاه باهاش ارتباط برقرار میکنه
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رویاتو ، خرید و دانلود رمان های عاشقانه ایرانی و خارجی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.