خلاصه کتاب:
دانلود رمان ایاز و ماه... گاهی فقط یک قدم اشتباه میتواند کلاً آیندهات را بکوبد و از نو با یک داستان دیگر بنویسد. مثلاً من الان باید در گمشتپه باشم، عروس بیگ مراد، نه در این اتاق بیمارستانی، کنار مردی که نمیشناسم… صدای بم و پرنفوذ دکتر شانههایم را بالا پراند.
- اومدی تخمک اهدا کنی؟ مؤدبانهٔ فروش بود.
سرم را تکان دادم.
- اون پسره که باهات اومده…
بیاراده و برنامهریزیشده گفتم:
- شوهرمه…
پوزخندی روی لبهای درشتش نشست. عینک را از چشم برداشت و روی میز گذاشت:
- شوهرته و حلقه دستت نیست
خلاصه کتاب:
دانلود رمان نیل..نیلا نامی دختری است که بعد از سالها به عشق گذشتهاش برمیخورد؛ اما رابطهی سمیاش با سپهر، که او را درگیر کرده، مانع از رسیدن دوبارهاش به دانیار مشرقی میشود. بالاخره تهدیدهای سپهر کار دستش میدهد و یک شب در حالت بیهوشی اسیر دستهای او میشود!
خلاصه کتاب:
دانلود رمان گلوگاه... از گلوی من بغضی خفه بیرون میزند از دست های تو، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد
خلاصه کتاب:
دانلود رمان هم قبیله... «آسمان» معلم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، به طور اتفاقی به شیرینیفروشی مقابل مدرسهشان کشیده میشود. در آنجا، دلش میرود برای چشمهای چمنیرنگ پسرک شیرینیفروش به نام «میراث». دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانوادهاش را به قتلهای زنجیرهای زنان پایتخت گره میزند و این داستان، دختر قصه را به صحنهای میرساند که بوی خون میدهد و عطر عود…
خلاصه کتاب:
دانلود رمان آقای پینوشه... چند ماهی از مفقود شدن آیدا میگذرد. برادرش، کمیل همه محله را با آگهی، گم شدن او پر کرده، اما خبری از آیدا نیستو... او به خانه انتهای بنبست مشکوک است؛ خانهای که سکوت طولانیاش با ورود طاهر و سوده و بیوک از هم میشکند و خلوت بابونه، دختر خانهی بنبست با ورود یکباره همه اعضای خانواده از هم میپاشد. اما این همه ماجرا نیست …
خلاصه کتاب:
دانلود رمان روزهای مسموم... من حناام.
دختری که حالا همه به چشم یک زن خطاکار نگاهش میکنند.من حناام،با بچهای نُه ماهه در رحمم.من حناام که خواستم برای جبران ورشکستگی عمویم، رحمم را به سارا و همسرش اجاره دهم.اما از کجا باید میدانستم که سارا…حالا من ماندهام و او با چشمهایی نقرهای و طفلی از او که در من رشد میکند.اویی که نه کودکش را میخواهد و نه…دلباخته ام.اشتباهیترین عشقی که گریبانم را گرفته.
خلاصه کتاب:
مهگل درست شب عقدکنانش، زمانی که منتظر آرتا در آرایشگاه به انتظارش نشسته است، ناغافل متوجه میشود که آرتا، در بُهت همه مراسم را ترک کرده و شبانه از ایران خارج میشود.
ضربه سختی به نوجوانی و غرورش به واسطه عمل ِ آرتا به مهگل نازدانه وارد میشود، اما مگر شکستن ِ دل و چینیبند زدن دل تک دختر هرمزخان نیکزاد آسان است…؟
هیچکس از پشت معمای فرار آرتا باخبر نیست و همه مهگل را مقصر اصلی این فرار میدانند…
الا شخص آرتا که او هم با به صدا در آمدن ناقوس دشمناناش، بعد ِ چندسال به ایران به ناچار باز میگردد…
این درصورتیست که مهگل دختری بسیار زیبا و لوند شده است و ورزشکار موفق که در نگاه اول، همه را مغلوب متانت و وقارش میکند. در بین پای مرد مرموز در وسط ماجرا باز میشود که قصد نزدیکی به مهگل را دارد.
خلاصه کتاب:
دانلود رمان باده لعل... راحیل دختری زیبا که با وسوسه پسر عموی دورگه اش آدریان، برای ادامه تحصیل به خارج از کشور میره. راحیل پس از مدتها در دانشگاه عاشق پسری به نام لوکاس میشه، لوکاس و راحیل با وجود مخالفت های خانواده و طرد کردن دخترشون ازدواج میکنن، لوکاس به همسرش راحیل میگه بایسکشواله و با آدریان پسرعموی راحیل رابطه داره و از اون می خواد سه نفری با هم زندگی کنن. اما راحیل طلاق میگیره و از برزیل برمیگرده ایران که با عشق اولش آیت که رهاش کرده بود روبهرو میشه و این باز هم سر و کله آدریان پیدا میشه و…
خلاصه کتاب:
دانلود رمان گرایلی... کاپیتان دلان گرایلی دختر جوانی که ناچار میشود بخاطر دلایلی ارتباط خود را با پاشا مهراز تمام کند. پاشا از دلان دست نمیکشد و در این بین خاندان گرایلی دچار تحولی شگرف میشود.پایان تلخ
خلاصه کتاب:
دانلود رمان شهر گناه... بوی خون میومد. نگاه ترسیدم رو چرخوندم به دور و برم. چشمای اونم ترسیده بود. عرق از روی پیشونیش سر خورد اشک های جمع شده توی مردمک های سیاهش دلمو لرزوند. اولین بار بود اشکش رو میدیدم. یکم خودم رو کشیدم عقب نفسم بالا نمیومد… نفسش بالا نمیومد. تو شوک وحشتناکی دست و پا میزدم. زیر گلوم میسوخت. جای فشار ناخناش روی قفسهی سینم درد میکرد. دستای اونم خاکی بود… خونی بود…
خلاصه کتاب:
چشمها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشمهایش و تمام… حرف میزنند، بیصدا، بیفریاد، بیقلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشمهایت گذشتهام… حافظم تو را.
خلاصه کتاب:
یه ماز بزرگ تو مغز منه… دقیقا یه جایی که تو حتی فکرشو هم نمیتونی بکنی… این ماز یک کم پیچیده است… یعنی این طور بگم که این ماز اونقدری پیچیده است که تو نتونی ازش خلاص بشی… من این مازو درست کردم… فقط خودم بلدشم، نمیتونی … نمیتونی ازش خلاص بشی… اشتباه بزرگی کردی… از وقتی پاتو تو ماز ذهن من گذاشتی، اشتباه بزرگی کردی.
خلاصه کتاب:
نگاهش با دقت بیشتری روی کارتهای در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص میشد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد میکرد. با وجود فضای نیمهتاریک آنجا و نورچراغهایی که مدام رنگ عوض میکردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده بود. یکی گفت: آرادخان نوبت شماست! کمرش فشار مضاعفی به پشتی صندلی وارد آورد. لبش کمی کش آمد، نیاز به ریسک داشت. یا همهچیز یا هیچچیز! کارت آسش را رو کرد و با ژست خاص خودش روی میز انداخت… ادامه ریسک در رمان پولاریس …
خلاصه کتاب:
دانلود رمان تجانس... قصه ای از دل تفاوت ها که به تجانسها ختم میشد دختری سرکش و جولانگر خط میزند معادلات مردی از جنس امنتیت را و سرمشق میشود برای شب هایی که چراغ های روشن شهر او را فریاد میزنند و او چه مقهور میشود در این عشقی که اگرچه از سراب تفاوت ها ریشه میگیرد اما به قصه همسان شدنها و تجانسها ختم می شود. آری داستانِ تلاقی دوخط موازی را شنیدهای؟ دو خطی که در تجانس ها سر خم میکنند برای یکی شدنها؟ اینجا رسم و الخط یکی شدن هاست میان تجانس اندیشهها …
خلاصه کتاب:
دانلود رمان برف گیجه... عود مجدد بیماری روانی کاوه باعث میشود که تصمیم بگیرد تا همراه همسرش آیدا به روستای پدری اش برگردد… روستای متروکه ای که میگویند چهارسال پیش بر اثر زلزله همه ساکنینش رو از دست داده… روستایی که شب ها بجای صدای زوزه گرگ ها، صدای شیون زنی به گوش می رسد و خانه ای که مدفن بزرگترین راز زندگی کاوه است… حقایق برملا و توهمات کاوه از نو شروع میشود… روستا تصمیم گرفته بعد از ۲۰ سال دوباره قربانی بگیرد… قربانی که به نظر میرسد این بار آیداست …
خلاصه کتاب:
دانلود رمان نیلوفر آبی... از کنار یه هیولا به کنار یه قاتل افتادم… قاتلی که فقط با خشونت اشناست. وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی، قاتل بیرحمی که جذابیت ازش منعکس بشه، زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو میشکنه یا تو رو… نیلوفر ابی یه رمان ۴ جلدیه، هر جلد راجب همون شخصیت هاست و ادامه جلد قبلیه و شخصیت ها عوض نمیشن. ابتدای رمان عوض شده. یه تغییراتی وسطاش داشته و پایانش که کلا عوض شده …
خلاصه کتاب:
این داستانی دربارهی فداکاریه… دربارهی مرگ … عشق… آزادی. این داستانی دربارهی یه حس همیشگیه. هیون آنتونلی و کارماین دمارکو در دو موقعیت کاملا متفاوت بزرگ شدهاند. هیون، یه برده نسل دوم که توی خونهای وسط صحرا محبوس شده روزهاش پر از کارهای سخت و بدرفتاری های وحشتناکه. کارماین، توی یه خانوادهی ثروتمند مافیایی به دنیا اومده، یه زندگی پرمزایا و افراطی دارد. حالا چرخش تقدیر سبب میشود که دنیای این دو نفر با هم تلاقی کند. که میون تارهایی از دروغ و رازها گرفتار بشنوند. آنها میفهمند که گرچه در ظاهر با هم فرق دارند اما در بطن، از اون چیزی که دیگران فکرش رو میکنند نقاط مشترک خیلی بیشتری بینشون هست …