رمان مفت باز نوشتهی ماهور ابوالفتحی، داستان یک پسر مغرور به نام کوشا افشارجم است که به دلیل اختلافات خانوادگی از خانه بیرون میرود و وارد دنیای فروش مشروبات الکلی میشود. در این مسیر، کوشا با دختری از یک روستا آشنا میشود که در گذشته تلخی از خشونت و تجاوز را تجربه کرده است. این دختر اکنون ناچار به ازدواج با کوشا است. اما در شب عروسی، کوشا که مست و از خود بیخود شده است، اتفاقات ناخوشایندی رقم میزند.
رمان مفت باز داستانی پر از پیچیدگیهای احساسی و اجتماعی است که روابط بین شخصیتها و انتخابهای اشتباه آنها را به تصویر میکشد. این داستان درگیر مسائل خانوادگی، اجتماعی، و تاثیرات زندگی بر شخصیتها است که در نهایت منجر به مواجهه با عواقب کارهای انجام شده میشود.
کوشا افشارجم، پسر مغرور و آقازادهای است که به دلیل مشکلات خانوادگی، از خانه بیرون میرود و وارد دنیای مشروبات الکلی میشود. او در مسیر زندگیاش با دختری آشنا میشود که در گذشته تجربیات تلخ و دردناکی را از سر گذرانده است. این دختر به دلیل شرایط اجتماعی و خانوادگی خود، مجبور به ازدواج با کوشا میشود. اما شب عروسی، کوشا به دلیل مصرف الکل و مستی، تصمیماتی میگیرد که زندگیاش و زندگی دختر را تحت تاثیر قرار میدهد.
در این رمان، نویسنده به بررسی چالشهای اجتماعی و فردی شخصیتها پرداخته و نشان میدهد که چگونه اشتباهات فردی میتوانند سرنوشت انسانها را تغییر دهند.
“– شما بفرما کنار.”
شهریار با تعجب نگاهم می کنه و می گه:
“چته تو؟”
اخم می کنم، مامان تینا اگر بفهمه تو چه وضعیتی هستیم پوستمون رو می کنه و من تا جایی که ممکنه باید مواظب تینا باشم تا بیشتر از این گند نزنه!
می گم:
“خودم می برمش؛ من به تو اعتماد ندارم.”
کلافه شده از دستم، نیم ساعته که مدام دارم ُغر می زنم. دست به سینه وایمیسته و با ابروهای گره خورده و یه لحن عصبی و دمق می گه:
“دیگه انقدرام زود انزال نیستم.”
آزاد که روی تخت دراز کشیده بدون اینکه نگاه از صفحهی تلفن همراهش برداره، با خنده می گه:
“زودانزالم بودی تو؟!”
هومن و کوشا می خندن و من انگار که به نقطه ی جنون رسیده باشم از دستشون، تشر می زنم:
“به من چه، بگیر سرش و ببریمش تو حموم.”
دوباره می خندن و چند ثانیه بعد متوجه سوتیای که دادم می شم!!
خودمم بین عصبانیت خندهام می گیره.
بهارک عقب وایساده و دیوونه بازی های من رو نگاه می کنه، اونم می دونه که من عصبانی که میشم، بمب ساعتی می ترکه و کسی حریفم نمی شه.”
جلو میاد، دستش رو روی شونه ام میذاره و آروم می گه:
“نازار ترو خدا آروم باش!!”
خنده ام رو که از روی لبم جمع می کنم، به اون هم تشر می زنم و حق دارم، چون امشب از دستش کم حرص نخوردم:
“تو برو عقب وایسا که دارم برات، خوب سیگار می کشی، یکی، دوتا، ده تا، آره؟”
هومن می خنده و اگه بحث رودروایستی نباشه دلم می خواد خرخرهی اون رو هم بجوام.”
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراه خود، به دنیایی از رمانهای آنلاین و آفلاین دسترسی پیدا کنید. این اپلیکیشن به شما این امکان را میدهد که هزاران رمان را به صورت همزمان در دسترس داشته باشید و بدون هیچگونه مشکل یا محدودیتی از آنها استفاده کنید. چه در خانه باشید و چه در حال رفتوآمد، همیشه و همهجا به رمانهای دلخواه خود دسترسی خواهید داشت. این اپلیکیشن همچنین شما را از آخرین بهروزرسانیها و رمانهای جدید مطلع میکند.
اگر شما نویسنده رمان مفت باز هستید و از انتشار آن در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، میتوانید به راحتی با تیم پشتیبانی سایت تماس بگیرید و درخواست حذف رمان خود را ثبت کنید. سایت نودهشتیا به حقوق نویسندگان احترام میگذارد و آماده است تا در صورت درخواست شما، اقدامات لازم را انجام دهد.
برای دانلود رمان مفت باز به صورت مستقیم و رایگان، کافی است به سایت نودهشتیا مراجعه کنید و نسخه کامل این رمان را دریافت کنید. شما میتوانید رمان را در قالب فایل PDF دانلود کرده و در هر زمان که خواستید، مطالعه کنید.