
یاشار رئیس سخت و نفوذ ناپذیری که بدون شناخت دقیق از تیدای داستان، اونو توی شرکتش استخدام میکنه، تیدا که شخص خاصی در گذشتهی این آدم بوده، با نقشهای از پیش تعیین شده وارد شرکتش میشه و در یک مهمانی بزرگ ،پیشنهادِ نامتعارفی بهش میده که یاشار رو وسوسه میکنه انجامش بده...
چالش بین هردوشون براشون یه رابطهی ممنوعه رو رقم میزنه...

شش سال از آخرینباری که دیگو عمارت گرالتین رو ترک کرد میگذره.
حالا برگشته. شب بارانیست، عمارت خاموش، و دایهای که سالها پیش باید فقط یک مادرِ دوم میبود… حالا تبدیل به میلِ ممنوعهای شده که ذهن و تنش رو شعلهور میکنه.
اما این فقط یک عشق ممنوع نیست...
زیر سقف این خانه، کسی نفس میکشه که ۱۸ قتل در کارنامهاش داره، و هنوز تشنهست.
اگر فکر میکنی میتونی مرز بین عشق و جنون رو تشخیص بدی...
ورودت به این داستان، بدون بازگشته.

💚رمان: #تاج_بلورین
🍀نویسنده: #شادی_موسوی
🍀ژانر: #عاشقانه #فوق_هیجانی
رمان تاج بلورین درمورد من به دنیا آمدم که ملکه باشم، اما این انتخاب من نبود!
من متفاوت بودم، من چیزی بیشتر از کالبدم بودم و این جرم من بود.
قاضی با قهر و غضب حکم داد! مرا یاغی خواندند، مرا از خویشتن راندند، دورم کردند!
من به حکم تن دادم! سر خم کردم و صدای شکستن تاج روی سرم گوش عالم را کر کرد. تاج واقعی نبود، جواهر نشان نبود، من شایستهی این منصب نبودم!
#جدید🌱

💚رمان: #رویای_قاصدک
🍀نویسنده: #شادی_موسوی
🍀ژانر: #عاشقانه #هیجانی
رمان رویای قاصدک داستان، عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از ۱۲ سال در حالیکه احساسات گذشته هنوز فراموش نشده، دوباره مقابل هم قرارشان میدهد. تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی؛ ایلدا دکترای معماری و استاد موفق دانشگاه که قسم خورده هرگز دیگر به عشق شانس دوباره ندهد و ارسلان پزشک جذاب و موفقی که با دوباره دیدن عشقش به سمتش کشیده میشود و وسوسه میشود تا دوباره آن عشق را تصاحب کند.

اسم رمان: کد آبی
نویسنده: مهدیه افشار
ژانر: عاشقانه، هیجانی
فرمت فایل: PDF
مناسب برای: موبایل، تبلت، لپتاپ، کامپیوتر، آیفون و سایر دستگاههای هوشمند
همه میگن بزرگترین و مخترین دکتر تهرونه، ولی من میگم دیوثترین و دختربازترین پسر تهران!
روزبه سرمد یه پسر سی و چند سالهی نخبهست که تقریباً همهی پرسنل بیمارستان خصوصیش، از زن تا مرد، مجذوب جذبهاش شدن.
این قناری خفن، قد بلند، خوشتیپ، سیکسپکدار و به شدت کاریزماتیکه. حتی نگهبانهای سیبیلکلفت حراست بیمارستان هم دلشون میخواد واسه یهبار زیرش له بشن!
و از شانس خوب یا بد من... این پسر، پسرعموی تخیلی و خفن خودمه!

اسم رمان: تصاحب
نویسنده: شیوا اسفندی
ژانر رمان: عاشقانه، مافیایی، صحنهدار
فرمت فایل: PDF
مناسب برای: گوشی موبایل، تبلت، لپتاپ، سیستمهای ویندوز و مک، آیفون و دستگاههای هوشمند دیگر
من الوینم...
دختر هجده سالهای که برای فرار از تنهایی، حاضر شدم یک سال با رئیس بیرحم مافیا زندگی کنم.
رئیسی که دوازده سال از من بزرگتر بود و فقط به دنبال دختری برای ارضای نیازهاش میگشت، نه یک شریک زندگی.
آدمای دور و برش بهش لقب شکارچی داده بودن؛ چون بیاحساس و بیرحم بود، افتخارش به سنگدلی و قانونهای سختشه...
مهمترین قانونش هم این بود:
عاشق شدن ممنوعه
اما من، علیرغم همه هشدارها و قوانین، عاشقش شدم و...

اسم رمان: همسر کوچک من
نویسنده: ملی ر
ژانر رمان: عاشقانه، اجتماعی، بزرگسال
فرمت فایل: PDF
مناسب برای: گوشی موبایل، تبلت، لپتاپ، سیستمهای ویندوز و مک، آیفون و سایر دستگاههای هوشمند
داستان ما روایتگر عاشقانههای ناب و دوستداشتنی میان یک پسر و دختر روستاییست.
پسر قصه نه پولداره، نه بیش از حد مغرور. دختر هم نه شیطونه، نه زبوندراز.
محمد، سروانیست که در روستایی نزدیک مرز خدمت میکنه؛ همونجایی که زادگاهشه. پسری معمولی با شیطنتهایی خاص و علاقهمندی شدید به شغلش.
نازپری، دختر ۱۴ سالهایست از همان روستا؛ دختری آرام، سربهزیر و بیحاشیه.
ماجرا از وقتی آغاز میشه که مادر محمد تصمیم میگیره برای پسرش آستین بالا بزنه...

سی سال پیش خسروخان ثنارو از سر سفره عقد میدزده و بالاجبار به عقد خودش درمیاره ثنا بعد از چند سال خودکشی میکنه و شایعات زیادی از مرگ ثنا در منطقه پیچیده
خسرو خان الان فرزندان و نوه های زیادی داره تنها یادگارش از ثنا نوه ای هست بنام روجا...
با ورود شخص تازه واردی به آن شهر و دیار که ادعای مالکیت سی درصد از اموال خسرو خان رو داره رازهایی از گذشته برملا میشه و ....

روناک دختر بچه روستایی که به اجبار زن سیوان پسر خان میشه
پسری غیرتی و پر جذبه که هر شب تختشو دخترای رنگ و وارنگ و پلنگ شهری پر میکنن و چشمش اصلا روناکو نمیبینه
اما امان از وقتی که سیوان بعد از سالها از شهر برمیگرده و روناکی رو میبینه که دیگه یه دختر بچه ساده و مظلوم نیست... #جدید

چند ماه از مرگ شوهرِ مارال گذشته و حالا بعد از مرگ شوهرش، وفادارترین دوستِ شوهرش، احمدآقا سعی میکنه همیشه هواشو داشته باشه و تا حدودی مشکلات رو برای مارالِ قصهمون کم کنه...
پسرِ احمدآقا "مالک" متوجه ارتباط مخفیانه پدرش با مارال میشه و بینشون چیزهایی پیش میاد که مارال مجبوره یه جورایی فشارهای مالک رو تحمل کنه ...









