دانلود رمان اتاق خوابهای خاموش... حوری مقابل آینه ایستاده بود و به خودش در آینه نگاه میکرد. چهرهاش زیر آن تاج باشکوه و تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود.
یک قدم به عقب برداشت و بار دیگر به خودش در آینه قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر ماهر، زیبایی صورتش را دوچندان کرده بود و آن لباس عروس خوشبرش و خوشدوخت، هیکل تراشیده، ظریف و رعنایش را با ابهت تمام قاب گرفته بود.