رمان قایمکی، میعاد، پسر دانشجویی است که در دنیای عاشقانهی دانشگاه غرق شده است. او به دختری به نام ژینا علاقهمند شده است، اما در عین حال با دختری به نام پردیس نامزد است. خانوادهی ثروتمند و مذهبی او از او انتظار دارد که به عهدش با پردیس وفادار بماند، اما عشق میعاد به ژینا او را به چالش میکشد. در این میان، میعاد به خاطر ترس از قضاوت خانوادهاش و فشار نامزدی، نمیتواند احساسات خود را برای ژینا بیان کند و درگیر بازیهای عاشقانهی قایمباشکی میشود. آیا او میتواند بین عشق و وظیفه تعادل برقرار کند؟ آیا رازهای عاشقانهاش فاش خواهد شد و عواقب آن چه خواهد بود؟
رضوانه و نگار در نیمکت نشسته بودند و فرزاد و مهرداد روبهرویشان ایستاده بودند و میخندیدند.
با دیدن آنها به سمتشان رفتم و گفتم: «نیومده نیمکتو اشغال کردین؟»
نگار پاسخ داد: «این نیکمت مال ماست.»
او از جایش بلند شد و گفت: «نگاه کن خودت با ماژیک نوشتی نیمکت اکیپ مهندسی پزشکیا.»
با مهرداد و فرزاد دست دادم.
گفتم: «خوب من چیزی نوشتم تو چرا جدی گرفتی؟»
فرزاد با خنده گفت: «روی ۵ تا نیمکت دیگه هم همینو نوشته! اصلا مگه اینجا چند تا نیمکت داره که تو همه رو به نام خودمون کردی.»
جواب دادم: «گاهی فکر میکنم مغزت تاب داره، تاب داره دیگه.»
رضوان پرسید: «واسه چی تاب داره؟»
گفتم: «واسه اینکه ما ورودی ۸۷ایم، ورودی ۸۸ داریم، ورودی ۸۹ هم داریم. این ترم آخرم که ورودی ۹۰ تشریف آورده. خوب اینجوری همهی ورودیها یه نیمکت داریم و تازه اضافه هم داریم.»
نگار با قیافهای جذاب گفت: «مسخرهی لوس.»
مهرداد گفت: «بچهها باشید بریم سر کلاس، یاسینو ندیدین؟»
فرزاد پاسخ داد: «چرا دیدمش، با ندا بود. الان میاد کلاس دیگه.»
گفتم: «تو کلاس که کسی نبود، مدیری بودند اما فقط سه نفر!»
رضوانه با نگاه نگرانی گفت: «بچهها! توجه کردین ما از همه ذوقیتر بودیم؟ عین ترمولکیها روز اول اومدیم دانشگاه. به جون خودم من خیال اومدن نداشتم، به زور اومدم.»
با ورود استاد و نیامدن یاسین، کلاس بعد از نیم ساعت تعطیل شد. انگار استادم از حضور ما راضی نبود. بیخیال! این وظیفشه که بیاد حقوقشو میگیره…
رمان قایمکی، اثری جذاب از سرو روحی، در انتظار شما است. اگر به دنبال داستانی عاشقانه و پر از هیجان هستید، رمان قایمکی بهترین انتخاب برای شما است. با خرید این رمان، میتوانید داستانی جذاب و پرانگیزه را تجربه کنید.
نظرات شما برای ما بسیار ارزشمند است. آیا این رمان شما را تحت تأثیر قرار داد؟ کدام بخش از داستان برای شما جذابتر بود؟ به نظر شما، چه نکاتی میتوانست برای بهبود رمان در نظر گرفته شود؟ از همه شما تشکر میکنیم که نظرات خود را با ما در میان میگذارید.
رمان قایمکی، میعاد، پسر دانشجویی است که در دنیای عاشقانهی دانشگاه غرق شده است. او به دختری به نام ژینا علاقهمند شده است، اما در عین حال با دختری به نام پردیس نامزد است. خانوادهی ثروتمند و مذهبی او از او انتظار دارد که به عهدش با پردیس وفادار بماند، اما عشق میعاد به ژینا او را به چالش میکشد. در این میان، میعاد به خاطر ترس از قضاوت خانوادهاش و فشار نامزدی، نمیتواند احساسات خود را برای ژینا بیان کند و درگیر بازیهای عاشقانهی قایمباشکی میشود. آیا او میتواند بین عشق و وظیفه تعادل برقرار کند؟ آیا رازهای عاشقانهاش فاش خواهد شد و عواقب آن چه خواهد بود؟