دانلود رمان رایحه ی محراب به قلم لیلی سلطانی با لینک مستقیم – نسخه کامل
مشخصات رمان:
رمان رایحه ی محراب در دوران پیش از انقلاب اسلامی ایران اتفاق میافتد و داستان زندگی یک دختر به نام محراب را روایت میکند. او در یک خانه قدیمی در محلهای مذهبی زندگی میکند. این داستان با توصیفهایی دقیق از فضای آن دوران، روابط خانوادگی و اجتماعی را به تصویر میکشد. محراب با مشکلاتی روبهرو است که به تدریج وارد زندگیاش میشوند و چالشهای زیادی در انتظار اوست.
رمان در تاریخ نهم تیرماه 1357 شروع میشود، در یک روز گرم تابستانی. داستان زندگی دختری به نام محراب است که در محلهای مذهبی به همراه خانوادهاش زندگی میکند. خانوادهای که خانه آنها در حال تغییر و تحولات است، اما آنها نمیخواهند هیچ تغییراتی در ظاهر خانه ایجاد شود. در این میان، روابط پیچیدهای بین اعضای خانواده بهویژه با مردی به نام محراب شکل میگیرد که نقش مهمی در زندگی شخصیت اصلی دارد.
سری تکان دادم و همراه ریحانه از حیاط کوچک مان عبور کردیم، حاج بابا و مامان فهیم دیوانه ی این خانه و حوض کوچک و باغچه ی همیشه سرسبزش بودند!
نوزده سال با هم در این آشیانه آواز عشق خوانده بودند و دوست نداشتند ظاهر و حال و هوای خانه هیچ تغییری کند!
خانه ای نسبتا بزرگ در یکی از کوچه های بن بست منیریه.
اهالی محل اکثرا بازاری بودند و متدین و مذهبی.
همه یکدیگر را می شناختند و با هم رفت و آمد داشتند…
پدرم از افراد سرشناس و معتبر محل و بازار بود. از دوران کودکی در منیریه بزرگ شده بود، از همه مهمتر خانه ی پدری عمو باقر که نزدیکترین دوستش بود…
عمو باقر زودتر از حاج بابا دل به چشمان قهوه ای رنگ خاله ماه گل داده و ازدواج کرده بود. آنطور که خاله ماه گل می گفت اوایل ازدواج در اتاق کوچک طبقه ی دوم خانه ساکن بودند.
بعد از فوت پدرشوهر و مادرشوهرش خانه به عمو باقر رسید و دوباره به خانه بازگشتند. تنها فرزندشان محراب، پنج شش سالی از من بزرگتر بود.
محراب حکم برادری بزرگتر و منفور را برای من و ریحانه داشت! البته منفور فقط برای من!
برای دسترسی به هزاران رمان آنلاین و آفلاین و مطالعه راحت و سریع آنها، پیشنهاد میکنیم اپلیکیشن نودهشتیا را روی تلفن همراه خود نصب کنید. این اپلیکیشن تجربهای فوقالعاده از مطالعه رمانها در هر زمان و مکان را برای شما فراهم میآورد.
اگر شما نویسنده محترم رمان رایحه ی محراب هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف رمان خود را از سایت نودهشتیا ارسال کنید. ما به حقوق نویسندگان محترم احترام میگذاریم و در صورت درخواست، رمانها از سایت حذف خواهند شد.
دانلود رمان رایحه ی محراب... نهم تیر ماہ سال ۱۳۵۷/۲۵۳۷مثل تمام روزهاے گرم و آفتابے تیر ماہ،بانوے آسمان روے سر حیاط سایہ انداختہ بود.چشم بہ عقب گرداندم و خوب اطراف را دید زدم!خبرے از مامان فهیمہ و ریحانہ نبود اما براے اطمینان خاطر،پاورچین پاورچین بدون دمپایے روے موزاییڪ هاے داغ قدم برمیداشتم.
از ترس این ڪہ نڪند یڪهو حاج بابا هوس ڪند وسط ظهر بہ خانہ جلوس ڪند،روسرے حریرم را مرتب ڪردم. هرچند موهاے بافتہ شدہ ام روے ڪمر افتادہ بود!
زبان دور لب هایم گرداندم،تنم تب داشت و گلویم عطش!