رمان کاش من صدات بودم” داستان آیسو، دختری است که به دلیل بدهیهای مادرش مجبور میشود در شرکتی کار کند که قرارداد یکسالهاش هیچگونه حقوقی ندارد. در این شرایط سخت، آیسو عاشق رئیس جذاب و مرموزش میشود که از قضا مدلینگ هم هست. اما این داستان عاشقانه ساده به همینجا ختم نمیشود. رئیس او به طور ناگهانی از ترکیه میرود و آیسو تنها میماند.
چند وقت بعد، رئیس جدید شرکت پیشنهاد نامزدی به آیسو میدهد؛ مردی از خانوادهای بسیار ثروتمند که در دنیای خود به شوگردی معروف است. اما رازهایی نهفته است که این رابطه عاشقانه را پیچیدهتر میکند. گذشته مرد جدید، یک زن که ارتباطی عجیب با او دارد، و همچنین رازی که مادر آیسو سالها پنهان کرده، همه دست به دست هم میدهند تا این داستان یک معمای اجتماعی و عاشقانه جذاب شود.
رمان کاش من صدات بودم داستان آیسو، دختر جوانی است که به دلیل بدهیهای مادرش مجبور میشود در یک شرکت کار کند. در این مسیر، او به رئیس جذاب و مرموز شرکت، که مدلینگ نیز هست، علاقهمند میشود. اما همهچیز تغییر میکند زمانی که رئیس ناگهان از ترکیه میرود و آیسو تنها میماند.
در ادامه، رئیس جدید شرکت از خانوادهای ثروتمند و مشهور میآید و پیشنهاد نامزدی به آیسو میدهد. اما این تنها شروع یک پیچیدگی عاشقانه نیست. در این داستان، رازهایی نهفته است که شامل گذشتهای تاریک، روابطی پیچیده و یک دروغ بزرگ میشود. با پیشروی در داستان، آیسو باید تصمیماتی بگیرد که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد.
دستم را از دست مرت کشیدم بیرون و ترجیح دادم از این جو خارج شوم. من این زینب را چطور باید مدیریت کنم؟
مرت دنبالم میآمد ولی من صبر نکردم. دکمهی آسانسور را زدم، ولی قبل از اینکه در بسته شود، مرت هم سوار شد.
نفسم را بیرون دادم و تا رسیدن آسانسور هیچ حرفی بینمان رد و بدل نشد. داشتم میرفتم که مرت پرسید:
– دیروز شب کجا بودی؟
نگاهش کردم: الان مشکلت فقط اینه که من دیشب کجا بودم؟ به تو که بد نمیگذره، توی همین پنج دقیقه دو نفر بوسیدنت خوبه، نه؟
– آیسو، مسخره بازی درنیار.
– تو دیروز شب با زینب چه غلطی میکردی؟
– به تو چه؟
– خوبه! پس به تو هم مربوط نیست کجا بودم و چی کار میکردم. گفتم که به زودی از خونهی کوفتیت میرم.
– با این نمایش جلو خبرنگارا دیگه هیجا نمیتونی بری!
– خوبه! پس تو هم توی اون خونه به عوضی بازیات با زینب ادامه نمیدی.
– خیلی بچهای! بین من و اون هیچ اتفاقی نیفتاده. اگه قبل از این سناریو چیدنها یکم دقت میکردی، اون یه اتاق دیگه خوابیده.
به روی خودم نیاوردم، ولی خوشحال شدم. میشه یکم امید داشت که این رو از زینب دور کنم. پس همهاش نقشههای خودشه که منو دیوونه کنه، اما زینب جوون کور خوندی! تموم شد!
رفتم نزدیکتر: از این به بعد معشوقهات رو یه جا دیگه ببر باهاش خوش بگذرون!
بازوم رو گرفت.
– آیسو!
– چیه؟ دروغه؟ برداشتی آوردیش توی خونه و همیشه بهش اجازه میدی هر جوری دلش میخواد رفتار کنه.
همون لحظه ایپک اومد و بهش گفت که پدرش اومده. مرت چیزی بهم نگفت و رفت با پدرش صحبت کنه.
رفتم به کارهایم برسم، میدونم چی میخواد بهش بگه!
برای دسترسی به هزاران رمان آنلاین و آفلاین، پیشنهاد میکنیم اپلیکیشن نودهشتیا را روی تلفن همراه خود نصب کنید. این اپلیکیشن به شما این امکان را میدهد که رمانهای محبوب خود را به راحتی پیدا کرده و آنها را مطالعه کنید.
در صورتی که شما نویسنده این رمان هستید و از انتشار آن در این سایت رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف رمان خود را از طریق سایت نودهشتیا ارسال کنید.