رمان به تو عاشقانه باختم نوشتهی آذر اول، داستانی عاشقانه و پر از کشمکشهای عاطفی است که در دنیای مردی مذهبی و جدی روایت میشود. شخصیت اصلی، امیر حسین شریعت، مردی است که در یک محله شناخته شده به نام «آقا سید» شناخته میشود. او شخصی است که به خود قول داده که هیچگاه درگیر روابط عاشقانه نشود و تنها به زندگی مذهبی خود ادامه دهد.
اما زمانی که شایعهای در محل پخش میشود که زن بیوهای به نام مریم خانم باردار است، زندگی امیر حسین وارد مسیری پیچیده میشود. مریم خانم زنی است که شوهرش فوت کرده و در حال حاضر حامله است. این شایعه باعث میشود امیر حسین وارد زندگی مریم خانم شود و داستانهایی پر از عشق، تردید و تصمیمات دشوار رقم بخورد.
این رمان با نگاهی به زندگی واقعی و پیچیدگیهای روابط انسانی، داستانی جذاب و پر از لحظات احساسی و درگیریهای درونی شخصیتها را به تصویر میکشد.
رمان به تو عاشقانه باختم داستان امیر حسین شریعت را روایت میکند، مردی مذهبی و جدی که تصمیم گرفته تا از هرگونه عشق و عاشقی دور بماند. او خود را وقف زندگی معنوی و کاریاش کرده و هیچ گاه به روابط عاشقانه فکر نکرده است.
اما زمانی که شایعهای در محل میپیچد مبنی بر اینکه یک زن بیوه به نام مریم خانم که شوهرش فوت کرده، باردار است، همه چیز تغییر میکند. امیر حسین تصمیم میگیرد به این زن کمک کند و وارد زندگی او میشود. بهزودی او متوجه میشود که درگیر عشقی عمیقتر از آنچه که تصور میکرد، شده است. داستان رمان به بررسی پیچیدگیهای این رابطه و درگیریهای عاطفی و اجتماعی میپردازد.
«امیر حسین در ماشین را میبندم، جعبهی شیرینی را به دست میگیرم و آهسته قدم برمیدارم.
یادم به دختری که مهمان مادر شده و همین دیروز شنیدم که میگفت: «من کلاً چیزای شیرین دوست دارم ولی خب ناپلئونی یه چیز دیگهس.. میمیرم براش» میافتد.
انگار خیلی سختی کشیده. اصلاً مگر میشد هم نفس حاج صادق بود و تندی ندید! از پلهها بالا میروم. -یا الله…
سپهر پشت در ایستاده انگار.
-سلام دایی سید، اون جعبه توش چیه؟
روی زانو مینشینم: سلام رفیق… از اینورا؟ دستانش دور گردنم حلقه میشود. پیشانیاش را به نرمی میبوسم.
بیخ گوشم پچ میزند: مهمون مامان جون داشت گریه میکرد.
سر عقب میکشم. -اونوقت شما از کجا میدونی؟
چشمک بامزهای میزند. – خودم دیدم آخه میدونی چیه دایی؟ من گفتم شما نینی داری بعد اون رفت گریه کرد.
گونهاش را با دو انگشت میکشم: – نگفتم فضولی کار بدیه شما الان چیکار کردی؟ پیتزای امشب و…
بالا و پایین میپرد: نه دایی نه قول میدم قول مردونه.
خندهام را قورت میدهم. مشت کوچکش در هوا معلق مانده.
-سلام داداش. سر میچرخانم و نگاه به الهه میکنم.
-سلام آبجی… خوش اومدی. ممنونی حوالهام میکند.
جعبه را دستش میدهم: دستت درد نکنه سید نون خامهایه.. آره؟
چشم میبندم و لبم را تو میکشم خودم را لعنت میکنم.»
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراه خود، به هزاران رمان آنلاین و آفلاین دسترسی داشته باشید و همیشه یک کتابخوان همراه داشته باشید!
اگر شما نویسنده رمان به تو عاشقانه باختم هستید و از انتشار این رمان در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف دهید.
دانلود رمان به تو عاشقانه باختم به همراه سایر رمانهای جذاب در سایت نودهشتیا! 🌟