خلاصه کتاب:
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم... این رمان درباره یک گروه خوانندگی غیرمجاز با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی است که رهبرشان، حامی پرتو، بهخاطر شغل و ظاهرش از سوی دوستان و خانواده طرد شده است. حالا او در همسایگی ترنج، دختری چادری از شیراز که برای تحصیل به دانشگاه تهران آمده، زندگی میکند. ترنج و حامی با دنیایی کاملاً متفاوت و عقایدی متضاد روبهرو هستند که...
خلاصه کتاب:
دانلود رمان دوباره سبز میشویم... فلورا صدر، مهندس رشتهی گیاهپزشکی، در دوران نوجوانی شیفتهی دوست برادرش، ونداد آژند، میشود. عشقی یکطرفه که با مهاجرت ونداد ناکام میماند. فلورا که تحت تأثیر مهرش به او قرار گرفته، همان رشتهای را در کنکور انتخاب میکند که ونداد از آن فارغالتحصیل شده بود.
حالا، پس از هشت سال، ونداد بازگشته است؛ این بار بهعنوان استاد در همان دانشگاهی که فلورا دوران طرح پایاننامهاش را میگذراند. او بیخبر از این است که شاگرد سختکوشش، سالهای زیادی را در سکوت عاشقش بوده است. اکنون همکاری آنها در یک طرح تحقیقاتی، عشقی را که سالها در دل فلورا پنهان بوده، دوباره زنده میکند.
خلاصه کتاب:
دختری به اسم هیله است، دختری از دیار افغانزمین، دختری که همانند اسمش آرزوهای هنگفتی داشت. اما اینکه سرنوشت چه بازی را برای او رقم زده است، خودش هم نمیدانست.
تو هرگز ناامید مباش...
ما همه انسانیم، گاهی ممکن است خسته شویم و گاهی ناامید، اما همین که الله در کنارمان است، خیلی زیباست، مگر نه؟
گاهی اوقات لازم است تا همه را از دست بدهیم و خدا را به دست بیاوریم... و پناه ببریم به خالقی که بیهیچ منتِ در کنارمان است.
خلاصه کتاب:
دانلود رمان ستون فقرات شیطان... یه دختر که توی یه دنیای ترسناک گیر میافته! یه دختر که توی این خونه نفرینشده اسیر شده و با تمام وجود آرزوی مرگ میکنه… یه دختری که از جایجای اون خونه میترسه… یه دختر که از لالاییهای کودکانه هم میترسه. از عروسکهای پارچهای! این دختر از همه چیز “وحشت” داره! از شیطانی که اونجا زندگی میکنه و هر لحظه با چشمش ستون فقرات شیطان رو مشاهده میکنه!
خلاصه کتاب:
با شنیدن صدای فریاد بلندی که در فضای بیمارستان پیچید، خشکم زد و سیخ سر جایم ایستادم! این سر و صدا از کجا میآمد؟ بچهها هم متوجه شده بودند و با تعجب به همدیگر نگاه میکردند. ناگهان همه با عجله به سمت منبع صدا حرکت کردیم. با دیدن مردی قدبلند که جز آشفتگی و نگرانی چیزی از چهرهاش پیدا نبود، لحظهای مکث کردم و کمی تعجب کردم. اما خیلی زود به خودم آمدم؛ از این نوع افراد کم ندیده بودم. جنونوار فریاد میزد و پرستارها به زحمت او را گرفته بودند...
خلاصه کتاب:
دانلود رمان دو زن دو فرشته... نسرین، دختری روستایی و سر به هوا، فارغ از دنیای اطرافش در خیالات خودش غرق است! سحر، بهترین دوست نسرین، عاشق و دلباختهی داریوش، پسر یکی از همآبادیهایشان است. اما داریوش، که در ظاهر چندان پسر سر به راهی به نظر نمیرسد و در روستا هم ساکن نیست، چشمش به دنبال...
خلاصه کتاب:
دانلود رمان شلیک به خورشید... «دریا تجلی»، طراح لباس عروسی، از لباسهای سپید و مراسمهای ازدواج خاطراتی تلخ در دل دارد. پنج سال پیش، در شب عروسیاش، تصمیم گرفت داماد را بکشد و سپیدی لباس عروسش را با خون مرد مورد علاقهاش رنگین کند. اما هیچچیز طبق تصور دریا پیش نرفت!
«یونس» زنده ماند و اکنون، پس از پنج سال، برای فهمیدن دلایل این خیانت و گرفتن انتقام بازگشته است؛ آنهم درست زمانی که دریا در میانهی یک رابطه عاشقانه با مردی دیگر قرار دارد!
خلاصه کتاب:
دانلود رمان میکائیل... با قدمهایی لرزان و خسته، تلوتلوخوران از پلهها بالا رفت. دستگیره را پایین کشید و وارد شد. زنی را دید که روی تخت نشسته بود؛ با لباس خوابی که بود و نبودش تفاوت چندانی نداشت. او آن زن را میپرستید.
با تیر کشیدن شقیقهاش، انگشتانش را به پیشانی فشرد و قدمبهقدم به تخت نزدیک شد. لباس کاریاش را از تن درآورد و آرام چهار دستوپا روی تخت خزید. موهای کوتاه همسرش را بوسید، انگشتان زخمیاش را روی استخوان گونهی او کشید و لبخندی گوشهی لبش نشست.
خلاصه کتاب:
دانلود رمان عشق سیاه... من سوزانم، تو آمدی قلبم را مال خودت کردی و بد سوزاندیم.. و من می آیم به زودی زود.. قلبت را از ریشه میکنم و تو نمی دانی من دیگر دختر ساده و ابله اون روز ها نیستم. عوض شده ام .. و تو باعثش شدی….
خلاصه کتاب:
دانلود رمان فصل انار... نارگون در کارخانه بسته بندی موادغذایی کار میکند که به غیر از حقوق خوبی که میگیرد هیچ مزیت دیگری ندارد، او با دو دختر دیگر همخانه است، خسته از تلاشهای شبانه روزی و دویدنهایش روزگار را سپری میکند و از آن سو مدیر کارخانه ی که در آن کار میکند، بتازگی از همسر خود جدا شده و از یک زندگی تلخ رهایی یافته…
خلاصه کتاب:
دانلود رمان فال نیک... همانطور که کوله سبک جینش را روی دوش جابهجا میکرد، با قدمهای بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایهای خالی میچرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود از صبح انگار همه چیز داشت رو ی دور تند اتفاق میافتاد از همان وقت که زنگ خبر گوشیاش به صدا درآمده و جیران هم بعدش تماس گرفته بود و به عمد با آن لحن اغواگرش ماشینرختشویی فخری خانم را در دلش روشن کرده بود! یاد فخری خانم لبخندی کمرنگ بر لبش نشاند و با خودش فکر کرد اگر زن بیچاره بداند اسم ماشین لباسشویی اش را روی دلآشوبههایش گذاشته است کلی تعجب میکند!!
خلاصه کتاب:
دانلود رمان شاهنشاه مافیا... مردم میگن کارما بده اما اون به جز خوبی چیز دیگهای برای من نداشته، و بخاطر اینم نیست که من مرد خوبی ام. هر کاری توی زندگیم کردم، دلایل خودمو داشتم. دزدی کردم، زورگیری کردم، حتی ادم کشتم.
چندتا چیز هست که خط قرمزم حساب میشه و باهاشون سر و کاری ندارم، مثل زنا، بچه ها و مواد. اما تو بقیه چیزا دستام پره پره... وقتی که تو رییس باشی، باید همچین کارایی بکنی. با هر کار سیاهی، متوجه سنگینی اعمالم بودم اما هیچوقت مجبور نبودم برای کسی توجیه کنم. و حالا، برای اولین بار توی زندگیم باید دلیلشو توضیح بدم.
خلاصه کتاب:
دانلود رمان جوهر سیاه... سنتی که از گذشته در طایفهای بزرگ و سرشناس به جا مانده و چه بسا برای بقای آن، خونهای بسیاری ریخته شده است. این آیین سالهاست که میان وراث دست به دست میچرخد… و اکنون تنها وارث این خاندان، خدیو است. مردی جسور، بیرحم، باهوش و بسیار قدرتمند که خود از همین رسوم زخم خورده و لحظهشماری میکند تا آن را از میان بردارد. اما این رسم چیست؟!… و چرا خدیو بعد از سالها، توبهاش را میشکند؟!
خلاصه کتاب:
دانلود رمان رام نشدنی... همه دنیا فکر میکنن ما معشوقه همیم اما اون برادر سوپر استار منه! همه چیز از جایی تغییر میکنه که کارگردان مشهور، دیمین سوج، وارد زندگیمون میشه و فکر میکنه من کسیم که به خاطر پول و شهرت با سوپراستار بزرگ تن دادم. دیمین به خاطر رابطههای کنترل نشده و زیادش معروفه و حالا، انتظار داره با جاذبههای جذابش اغفالم کنه و با وجود پونزده سال اخلاف سن، منو برای خودش میخواد، غافل از اینکه ...!
خلاصه کتاب:
دانلود رمان ارس و پریزاد... نفس نداشتم. قلبم در سینه میکوبید و با همهی توان فقط میدویدم. پشت سرم فریاد بود؛ آشوب بود؛ به زبان روسی عربده میکشیدند و صدای کوبیده شدنِ کفشهای مردانهشان روی زمین بندر، در گوشهایم اکو میشد. تعدادشان زیاد بود. وقتی نفس زنان از کنار کانتیرهای بزرگِ آبی و قرمز میدویدم کسی از گذشته توی گوشم پچ میزد:
«من دوستت دارم، تو رو باور دارم… میدونم که برمیگردی پناه.» آن روز، همه چیز جور دیگری بود. او غرق شده بود توی چشمهای عاشق من، و من حل شده بودم در نفس های گرمِ مردی که برای این عشق، با همه میجنگیدو..
خلاصه کتاب:
دانلود رمان تصاحب... من اِلوینم… دختر هجده سالهای که برای فرار از تنهایی قبول کردم یک سال زیر دست رئیس مافیای خشنی بشم که دوازده سال ازم بزرگتر بود. رئیس مافیایی که افتخارش سنگدلیش بود و آدماش بهش لقب شکارچی داده بودن. قوانین زیادی داشت و مهم ترینش، قانونی بود که برای روابطش وضع کرده بود؛ عاشق شدن ممنوع! متاسفانه علی رغم اخطارهایی که داده بود، طی زمانی که باها ش زندگی میکردم عاشقش شدم و…
خلاصه کتاب:
دانلود رمان مست بی گناه... ۱۶ ساله شده بودم. در شب جشن تولدی که قرار بود جشن بله برونم باشد و خاله برایم انگشتر نشان بیاورد اما تولدم شده بود و خانوادهی خاله نیامده بودند… یاسین نیامده بود و من مانده بودم با دنیایی از ترس و اضطراب! من مانده بودم با این حال که دیگر دختر قبلی خانه نبودم! اما یاسین برای محرم شدنمان نیامد… نیامد که نیامد… یاسین رفته بود.