دانلود رمان تارگت به قلم گیسو خزان با لینک مستقیم
دانلود رمان تارگت… ميران محمدی پسری سختگیر و متعصب نسبت به جنس مونث، زخم خورده از اتفاقات گذشته زندگیاش بود. او در به در به دنبال راهی برای رسیدن به آرامش میگشت و میخواست همان زخمهایی را که از دیگران خورده بود، به قلب باعث و بانی پریشانیاش بزند. پس از مدتها تلاش برای پیدا کردن شخص مورد نظر، بالاخره دخترش را پیدا میکند و او تبدیل به سوژه زندگیاش میشود. دختری که باید تقاص مادرش را پس بدهد؛ دختری ساده و سر به زیر که به نظر میرسید مناسبترین گزینه برای تبدیل شدن به سیبل هدف او باشد.
با رفتنش داخل خونه و بسته شدن در، بالاخره اون لبخند اعصاب خورد کن و حال به هم زن رو از روی لبام پس زدم و صورتم رو گرفتم.
یعنی قرار بود این نقش بازی کردن واسه جلب اعتمادش تا کی و کجا ادامه پیدا کنه؟
با اینکه مجبور بودم پیش خودش یه جورایی از این سرسختی احمقانه تعریف کنم، ولی از خدا میخواستم زود وا بده، که من مجبور نباشم هر بار سر هر چیزی با این آدم تعارفی و به شدت معذب سر و کله بزنم و تموم شه این بازی!
نه به خاطر خودم… به خاطر خودش!
چون مطمئناً اگه قرار بود همینجوری ادامه بده و حالا حالاها کوتاه نیاد، ممکن بود بزنم به سیم آخر و هرچی رشته بودم پنبه بشه.
در اون صورت مجبور بودم وارد نقشه دوم بشم که اصلاً باب میل هیچ کدوممون نبود.
سری به چپ و راست تکون دادم و حرکت کردم. باید اقرار میکردم که با دخترای قبلی زندگیم فرق داشت.
پس نمیشد همون تکنیکهای قبلی رو روی اینم پیاده کرد. از طرف دیگه این تظاهر به آدم حسابی بودن…
واسه منی که تو زندگیم و توی روابطم، همه چیز رو با زور مطلق پیش بردم، بدون اینکه صبر و حوصله واسه سر و کله زدن و
تعارف تیکه پاره کردن با طرف مقابلم داشته باشم، خیلی آزاردهنده بود.
با نگاهی به ساعت خواستم پام رو بذارم رو گاز و زودتر خودم رو برسونم.
تا الآنم حتماً به خاطر دیر کردنم حسابی از دستم شاکی شده بود و نمیخواستم این وسط ناز این یکی رو هم بکشم.
ولی همون موقع… از آینه بالای ماشین دیدم که در خونهام باز شد و دختره هولزده و هراسون تا وسط کوچه دویید و نگاهی به دور و برش انداخت…
سریع پام رو گذاشتم رو ترمز…
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید