دانلود رمان در انتظار باران به قلم فاطمه سادات مظفری با لینک مستقیم
دانلود رمان در انتظار باران به قلم فاطمه سادات مظفری با لینک مستقیم
در انتظار باران رمانی عاشقانه و انتقامی است که داستان بارانا را روایت میکند. بارانا دختری است که به طور تصادفی در یک قتل غیر عمد دخالت دارد و قتل نامزد شریک زندگیاش، داریوش، به گردن او میافتد. او مجبور میشود برای اثبات بیگناهی خود با داریوش وارد یک رابطه پیچیده و پرفراز و نشیب شود. رمان به مسایل پیچیدهای از عشق، انتقام و رازهای پنهان پرداخته و در عین حال معماهایی را به خواننده معرفی میکند که در هر لحظه، ذهن او را درگیر میکند.
دانلود رمان در انتظار باران داستان بارانا است که به اشتباه به قتل غیر عمد نامزد شریکش، داریوش، متهم میشود. برای اثبات بیگناهی خود، بارانا باید با داریوش همکاری کند. اما این همکاری به سرعت وارد مسیرهای پیچیدهای میشود و بارانا متوجه میشود که برای رهایی از این معضل، باید از رازهایی پرده بردارد که نه تنها زندگی خودش، بلکه زندگی اطرافیانش را تغییر خواهد داد. در این میان، عشق و انتقام به هم گره میخورند و بارانا در حالی که در انتظار باران نجات است، با تهدیدات و چالشهای بزرگی مواجه میشود.
بارانا با نگرانی به من نگاه کرد و دستهایش را روی شانهام گذاشت.
- الهی دورت بگردم اذیتت که نکردن؟!
لبخندی به نگرانیش زدم.- مگه میشه آدم رو گروگان بگیرن و اذیت نکنن؟
محکم زد توی صورتش و از بازوم گرفت و چرخوندم.
با صدای جیغی که باعث شد بچههای در حال ورزش به سمتمان برگردند، گفت:- خاک تو سرت نتونستی از خودت دفاع کنی که بیچارهات نکنن؟!
دستم را روی دهانش گذاشتم و داخل رختکن کشیدمش.
در حالی که چشمهایم را درشت کرده بودم، با صدای آهستهای غریدم:- دیوانه، آرومتر حرف بزن، آبرومو بردی!
بغض کرد و همانطور که صورتش را چنگ میانداخت، گفت:- بارانا خاک تو سرت کنن، مثلاً ورزشکار بودی!
چرا گذاشتی دستمالیت کنن؟ چهار روز دیگه من تو رو شوهر بدم، چه خاکی تو سرم…
با شنیدن این حرفش، پی به افکار اشتباهش بردم و نیشگون محکمی از بازوش گرفتم که جیغ زد.- ای خفه بشی، الهی پگاه! تو هم که مثل داریوش منحرفی! نخیر، نزدیکم نشدن، تازه بهم غذا هم دادن، اونم چه غذایی!
متعجب و مسکوت نگاهم کرد که دست به سینه شدم و حق به جانب ابرویی بالا انداختم.- ولی من ترسیدم سمی باشه، نخوردمش!
گویا خیالش راحت شد که نفسی از سر آسودگی کشید و دستش را روی قلبش گذاشت.
یکهو اخمهایش در هم کشیده شد و ضربه محکمی به شانهام وارد کرد.- میمری از اول بگی؟! داشتم سکته میکردم!
برای دسترسی سریعتر به رمانها و داستانهای جدید، پیشنهاد میکنیم اپلیکیشن نودهشتیا را نصب کنید. این اپلیکیشن به شما این امکان را میدهد که به راحتی و با سرعت بالا، رمانهای دلخواهتان را دانلود کرده و در هر زمان که میخواهید، مطالعه کنید.
اگر شما نویسنده رمان در انتظار باران از انتشار رمان خود در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف رمان را ارسال کنید. ما همواره به حقوق نویسندگان محترم احترام میگذاریم و در صورت درخواست، رمان شما را از سایت حذف خواهیم کرد.