دانلود رمان یک تو به قلم مریم سلطانی با لینک مستقیم
مشخصات رمان یک تو نسخه کامل
رمان «یک تو» داستان حسام، مردی است که در زندگیاش با مشکلاتی روبروست و در جستجوی خود میگردد. او با دیدن مردی خاص در زندگیاش، ذهنش به طور ناخودآگاه به سمت او میرود. این داستان به بررسی رابطه پیچیده انسانی، دردهای درونی و بازسازی احساسات و امید میپردازد. حسام در جستجوی آرامش در کنار یک فرد است، ولی همچنان گذشته و پیچیدگیهای آن او را درگیر کردهاند. این رمان داستانی جذاب از عشق، اندوه، و بازگشت به خود است.
رمان «یک تو» درباره مردی به نام حسام است که در لحظاتی از زندگیاش احساس تنهایی و سردرگمی میکند. در دنیای پر از تردید و سوالات، او در تلاش است تا خود را از دردها و ناملایمات گذشته رها کند. زندگیاش تغییراتی میکند وقتی با مردی مواجه میشود که برای حسام در ظاهر ساده و بیحاشیه است. اما این ملاقات باعث میشود تا حسام به فکر فرو برود و درباره زندگی خود و روابطش تأمل کند. او به جستجوی معنای جدیدی از زندگی میپردازد، جایی که میتواند دوباره آرامش و خوشبختی را تجربه کند.
مردی که با قدمهای بلند از کنار او عبور کرد، حسام نگاه دقیقتری به او انداخت و روی صندلی ماشینش جاگیر شد.
ذهنش ناخودآگاه و به محض دیدن او، به یاد شبی افتاد که سراسیمه خود را به آدرسی رسانده بود که دقایقی قبلتر از آن به تلفنش رسید.
یادش میآمد که به محض رسیدن، با اولین فردی که مواجه شد، همین مردی بود که در طی رفت و آمدهای چند روزهاش به اینجا، ناخودآگاه او را زیر نظر گرفته بود.
ماشین را روشن کرد و با مکث دنده را عقب کشید و از گاراژ بیرون آمد.
عجیب بود که ذهنش با دیدن دوبارهی او، مثل این چند روز اخیر، معطوف به مردی شده بود که در نظرش زیادی ساده و بیسر و صدا میآمد!
کمی که رانندگی کرد، با یادآوری موضوعی سرش را به سمت عمارت نوساز پدرش کج کرد و به اجبار راهی آنجا شد.
خسته بود و بیخوابی دیشب، او را به آدمی بیحوصله و کجخلق تبدیل کرده بود.
با خود فکر کرد که ای کاش این روزهای سیاه و لعنتی به سرعت میگذشتند و او دوباره به روزهای پیش از این اتفاق برمیگشت؛ روزهایی که بدون آن خانه و حتی آدمهایش سپری میشد.
با خودش هیچ تعارفی نداشت، داغدار بود، اما دردش آنقدر شدید نبود که دلش برای روزهای گذشته تنگ شود.
آن لحظات و اوقاتی که با آرامش خیال، سالها برای ساخت تک تک لحظات و ثانیههایش زحمت کشیده بود.
نه این روزهایی که عمری از آن فرار میکرد و حالا اینگونه اسیر چنگال خود کرده بودند.
آن هم به دلیل نبود مردی که عمری از دیدن او متنفر بود…
نصب اپلیکیشن نودهشتیا:
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراه خود، میتوانید هزاران رمان آنلاین و آفلاین را همزمان در دسترس داشته باشید.
توجه:
اگر شما نویسنده یا ناشر این رمان هستید و از انتشار اثرشان در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، لطفاً درخواست حذف خود را به پشتیبانی سایت ارسال کنید.