دانلود رمان طالع اغبر… البرز محتشم به تازگی رهبر گروه بزرگی از خونآشامهای اصیل شده. مردی مستبد و یکهتاز که تو ملک شخصیش یک درخت ارس رشد کرده. درختی که فقط خود البرز میدونه چه راز ترسناکی پشتش پنهان شده.
البرز پانزده سال پیش به خاطر تنهایی و عذاب وجدان زیادی که به خاطر قتلعام طایفه گرگینهها داشته، یک دختر بچه پنجساله رو به فرزندخواندگی قبول میکنه تا حواسش از مشکلات و عذاب وجدانش پرت بشه. نهال، دختر بانمکیه که انسانه و هیچ نمیدونه پدرخوانده عزیزش خونآشامه.
البرز به شدت نهال رو دوست داره ولی همیشه از اینکه هویتش برای دخترک فاش شه میترسه…
(اغبر به معنی شوم / تاریک / اغبارآلود)
پلکهای بهم چسبیده، چشمهای کمفروغش به شفیع صدای تیراندازی و داد و هوارهای بیرون کمکم داشت میلرزید.
جسمش توانایی تکان خوردن سریع رو نداشت اما هوشیار بود.
صدای نازنین رو میشنید که به گونههاش میکوبید.
نگاه سرخشدهاش رو تو سالن گردوند؛ تو سالنی که حتم داشت آخرین لحظه قبل از تاریک شدن دنیاش فریاد میزد و افرادش…
افرادش کجا بودن؟!
– البرز، البرز تورو خدا بلند شو، چشماتو باز کن، البرز… هی، بیدار شو.
بیدار بود فقط نمیتونست پلکهاش رو به صورت دائم باز نگه داره.
ذهنش کمکم داشت به یاد میآورد و بیقراری زنی که سرش رو به بغل گرفته و مدام صداش میکرد، به تحریک عصبهاش دامن میزد.
– ن… نازنین…
زن دلواپس روی صورت آلفا خم شد. کل صورتش خیس از اشک بود و انگار صدای فریاد و تیراندازیها هرگز تموم نمیشد.
صورت مرد رو قاب کرد، به مردمکهای گرگ و میشی البرز خیره شد و با لحن محزونی گفت:
پاشو بریم… عزیزم، مرد من، پاشو، بیرون قیامته، داداشت صور اسرافیل دمیده، پاشو باید فرار کنیم.
سرش گیج میرفت و تمام رگهای عروقش در حال تیر کشیدن بود. به زحمت نفس عمیقی کشید…
روی دستهای بیجونش بلند شد و به اطراف و اثاث بهمریخته سالن خیره شد.
انگار افراد حاضر بعد از بیهوش کردنش با عجله گریخته بودن…
عضویت در انجمن نودهشتیا (کلیک کنید)
دانلود رمان طالع اغبر... البرز محتشم به تازگی رهبر گروه بزرگی از خونآشامهای اصیل شده. مردی مستبد و یکهتاز که تو ملک شخصیش یک درخت ارس رشد کرده. درختی که فقط خود البرز میدونه چه راز ترسناکی پشتش پنهان شده.
البرز پانزده سال پیش به خاطر تنهایی و عذاب وجدان زیادی که به خاطر قتلعام طایفه گرگینهها داشته، یک دختر بچه پنجساله رو به فرزندخواندگی قبول میکنه تا حواسش از مشکلات و عذاب وجدانش پرت بشه. نهال، دختر بانمکیه که انسانه و هیچ نمیدونه پدرخوانده عزیزش خونآشامه.
البرز به شدت نهال رو دوست داره ولی همیشه از اینکه هویتش برای دخترک فاش شه میترسه…
(اغبر به معنی شوم / تاریک / اغبارآلود)