رمان دردانگ نوشته اسماء کرمی پور یک داستان عاشقانه است که به بررسی زندگی دختری به نام ماهل از سیستان و بلوچستان میپردازد. ماهل دختری شجاع و مقاوم است که یکی از دستهای خود را به دلیل حمله یک گاندو از دست داده است. او در خانوادهای بزرگ شده که در آن چندهمسری برای مردان مشکلی به شمار نمیرود. ماهل در شهر خود مجموعهای از حیوانات را به همراه نریمان، مردی که همسرش را طلاق داده و یک دختر دارد، اداره میکند.
اما ورود یک دکتر به نام بالاچ ریگی به منطقه که به بهانه ترمیم دست مصنوعی ماهل به او نزدیک میشود، اوضاع را پیچیدهتر میکند. از طرفی جدگال، پسر جوان و باهوشی که به تازگی در مجموعه استخدام شده، مشکلات جدیدی را به وجود میآورد.
داستان رمان دردانگ پر از کشمکشهای عاطفی، عاشقانه و پیچیدگیهای روابط انسانی است که خواننده را به دنیای شخصیتهای آن میبرد.
رمان دردانگ داستان زندگی ماهل، دختری از سیستان و بلوچستان را روایت میکند که پس از یک حادثه به دلیل حمله یک گاندو، یکی از دستهای خود را از مچ از دست داده است. ماهل در یک خانواده سنتی و چندهمسری بزرگ شده است و اکنون در کنار نریمان، مردی که همسرش را طلاق داده، مجموعهای از حیوانات را در منطقه خود اداره میکند.
وارد شدن دکتری به نام بالاچ ریگی به منطقه، که قصد ترمیم دست ماهل را دارد، شرایط را پیچیده میکند. این دکتر نه تنها به دنبال کمک به ماهل است، بلکه به بهانههای مختلف سعی در نزدیک شدن به او دارد. از سوی دیگر، جدگال، پسر جوان و باهوش، به تازگی به مجموعه وارد شده و برای پیشرفت آن تلاش میکند، اما رفتارهای او باعث بروز نگرانیهای جدید میشود. این رمان در دل خود مسائل عاطفی، اجتماعی و حتی خطراتی که برای شخصیتهای داستان به وجود میآید، بررسی میکند.
در ادامه، قسمتی از رمان دردانگ آورده شده است:
بحث را عوض میکنم و میپرسم:
– بازدید تموم شد؟
خندهاش را جمع میکند:
– عه راستی، اومدم ببرمت اونور.
– کدوم ور؟
– بیا ببین، جدگال چه جولونی میده تو مجموعه، نگراندم ماهل.
– نگران من؟ برای چی؟
– باور کن، چار روز دیگه مجموعه رو از دست درمیاره.
– چی؟ چرا؟
– پاشو بیا خودت ببین.
لحن جدیاش نگرانم میکند. نکند دور از چشم من… از شلوغی مجموعه سوءاستفاده کرده و… دزدی میکند؟
عمران که میگفت پاپوش بوده است، پس حتما عمران را هم گول زده است. یعنی اینقدر هفتخط؟
از روی نیمکت بلند میشوم و پشت سرش حرکت میکنم.
چند قدمی که میرویم، صدای همهمه و خنده توجهام را جلب میکند. نگاهم را به سمت صدا میچرخانم.
تعداد زیادی از گردشگران دور جایی که نمیدانم چیست، جمع شدهاند.
پسرها از سر و کول هم بالا میروند تا چیزی را نگاه کنند.
بعضیهایشان قهقهه میزنند و با انگشت چیزی را به هم نشان میدهند. دخترها هم میخندند و برای هم شکلک درمیآورند.
دختری آنطرفتر هوا را بغل کرده و در حال بوسیدنش بیحرکت مانده!
با دیدن پسری که دوربین به دست مقابل دختر روی زمین نشسته، دو هزاریام میافتد و نفس راحتی میکشم.
بیدلیل نبود که حسی در درونم از جدگال دفاع میکرد.
فقط نمیفهمم این چه مدل عکس گرفتنی است؟
پسر عکاس از روی زمین بلند میشود. دختر پرشی میزند و خودش را به دوربین میرساند…
اگر از خواندن رمان دردانگ لذت بردید، پیشنهاد میکنیم که به رمانهای زیر نیز نگاهی بیندازید:
برای دسترسی به دنیای گستردهای از رمانهای جدید و به روز، به انجمن نودهشتیا بپیوندید. این انجمن مکانی است برای علاقهمندان به رمانهای ایرانی و خارجی که میتوانند آخرین آثار منتشر شده را دانلود و مطالعه کنند. برای عضویت در این انجمن، میتوانید روی لینک زیر کلیک کنید:
کلیک کنید برای عضویت در نودهشتیا
اگر شما نویسنده رمان دردانگ هستید و از انتشار رمان خود در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف رمان خود را ارسال کنید. تیم نودهشتیا به سرعت به درخواستهای شما رسیدگی خواهد کرد.