رمان هیله، داستانی عمیق و تأثیرگذار از زندگی دختری افغان به نام هیله است. او، همانند نامش، پر از آرزو و امید است، اما زندگی او پر از پیچوخمهای غیرمنتظرهای است که دست تقدیر برایش رقم میزند.
این داستان، تلفیقی از امید و ناامیدی، عشق و دلدادگی، و در نهایت، بازگشت به آغوش خداوند است. نویسنده با هنرمندی، تجربههای زندگی هیله را روایت میکند و مخاطب را به سفری در دنیای احساسات انسانی و ایمان میبرد.
هیله، دختری از دیار افغانستان، پر از رویاهای بزرگ است. اما سرنوشت همیشه مطابق میل او پیش نمیرود. در این داستان، هیله سفری را آغاز میکند که طی آن، از دست دادنها و به دست آوردنهای عمیقی را تجربه میکند. او یاد میگیرد که در نهایت، تنها پناهگاه حقیقی، خداوند است.
این رمان به مخاطب یادآوری میکند که حتی در سختترین لحظات، امید را از دست ندهد و به لطف و رحمت خداوند دل بسپارد.
“دخترک با تکان دادن دستش مادر و خواهرش را که قصد داشتند خانه را ترک کنند، بدرقه کرد. با بسته شدن در، نفس آسودهای کشید و بیدرنگ به اتاقش رفت. گوشی کوچک را برداشت و با دیدن نامی خاص در لیست مخاطبان، ضربان قلبش به سرعت افزایش یافت. کیهان…”
“کیهان اسمش را آرام تکرار کرد: هیله… این اسم چقدر لطیف بود، مثل طنین صدایش. هیله با صدایی لرزان گفت: خوشبختم. اما او نمیدانست این مکالمه ساده چه تغییراتی در زندگیاش ایجاد خواهد کرد.”
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا، به دنیای هزاران رمان آنلاین و آفلاین قدم بگذارید و از مطالعهی آثار نویسندگان برجسته لذت ببرید.
در صورتی که نویسندهی اثر هستید و از انتشار آن رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف خود را از طریق سایت نودهشتیا ارسال کنید.
دختری به اسم هیله است، دختری از دیار افغانزمین، دختری که همانند اسمش آرزوهای هنگفتی داشت. اما اینکه سرنوشت چه بازی را برای او رقم زده است، خودش هم نمیدانست.
تو هرگز ناامید مباش... ما همه انسانیم، گاهی ممکن است خسته شویم و گاهی ناامید، اما همین که الله در کنارمان است، خیلی زیباست، مگر نه؟ گاهی اوقات لازم است تا همه را از دست بدهیم و خدا را به دست بیاوریم... و پناه ببریم به خالقی که بیهیچ منتِ در کنارمان است.