رمان “دو زن دو فرشته” نوشته فاطمه درخشانی، داستانی عاشقانه و پر از فراز و نشیبهای زندگی است که سرنوشت دو دختر جوان را دنبال میکند. نسرین، دختری روستایی با شخصیت سر به هوا و دنیای خیالی، و سحر، بهترین دوست نسرین که دلباخته داریوش، پسری از یکی از همآبادیهایشان است. داریوش که در ظاهر فردی سر به راه به نظر نمیرسد، اما در دل سرنوشتی متفاوت از آنچه که انتظار میرود دارد. این داستان با موضوعاتی همچون عشق، دوستی، و چالشهای زندگی در روستا در قالبی عاشقانه روایت میشود.
اگر از داستانهای عاشقانه پرهیجان لذت میبرید و دوست دارید سرنوشت این شخصیتها را در مسیرهای پیچیده و غیرمنتظره دنبال کنید، پیشنهاد میکنم که رمان دو زن دو فرشته را بهطور کامل در سایت نودهشتیا بخوانید.
رمان “دو زن دو فرشته” روایتگر داستان نسرین، دختری روستایی و خیالپرداز است که در دنیای خود غرق شده است. او در کنار سحر، بهترین دوستش، زندگی میکند. سحر دلباخته داریوش، پسری از همآبادیشان است. داریوش که در ظاهر فردی سر به راه به نظر نمیرسد و در روستا زندگی نمیکند، چشم به دنبال اهداف خود در این دنیای پیچیده است. نسرین و سحر هر کدام در مسیر زندگی خود با چالشها و انتخابهایی روبهرو هستند که تأثیرات زیادی بر سرنوشت آنها دارد. این رمان به دقت رابطههای انسانی، عشقهای پیچیده و مسائل اجتماعی در زندگی روزمره را مورد بررسی قرار میدهد.
“خوش به حال پسرها که فقط اونا بچه حساب میشدن، ولی ما دخترها تو آبادی مثل مترسک سر جالیز بودیم. با دست آزادم در رو بستم، کتری رو روی بهارخواب گذاشتم و به سمت تشت گوشهی حیاط رفتم. برف شدیدی میبارید و کمکم زمین رو سفیدپوش میکرد.
اینطوری که برف میبارید، معلوم بود تا یک ساعت دیگه همه جا سفید میشه، اما کاش زیاد نمیبارید. دلم نمیخواست مدرسهمون چند روز تعطیل بشه. تنها سرگرمی من درس و کتاب بود، تنها جایی که میتونستم کمی استراحت کنم.
مشغول برداشتن تشت بودم که در چوبی حیاط باز شد و گوسفندها با صدای هیهی بابام وارد شدند و سمت طویله رفتند. با دیدن بابام، سلام آرومی کردم، تشت رو برداشتم و راه افتادم.
– علیمیرزا، چرا اومدی خونه؟
همونطور که آب داغ رو توی تشت میریختم، گوش به جواب بابام سپردم. مثل همیشه عصبی جواب داد:
– کوری؟ نمیبینی داره برف میاد؟ میخوای بمونم الکی تو کوه و کمر؟ میخوای گوسفندای مردم تلف بشن؟
– من فقط سوال پرسیدم.
– تو هیچوقت عقل نداشتی خاتون. سوال درست بپرس تا درست جوابتو بدم!
– تو هم هیچوقت اخلاق نداشتی. خستهام کردی… خستهام کردی از بس هی بد باهام حرف زدی.
یه نگاه به برادرت رحمان بنداز، ببین چهطور با نصیبه حرف میزنه و نازشو میکشه!
طبق معمول، اخم کرد و با حالت قهر رفت سمت آشپزخونه. بابام هم با یه «لا اله الا الله» زیر لب، رفت داخل طویله. با اینکه همیشه با هم عین خروس جنگی بودن، اما جونشون به هم بند بود. برای هم میمردن و طاقت یه لحظه دوری از هم رو نداشتن.
مامان دوباره صدام زد:
– نسرین، برو به بیبی بگو رختهاشو عوض کنه. لباسهای چرکهاشم بیاره.
– چرا خودت نمیری؟
– من حوصلهی بحث با اون یکی رو ندارم. پسرش بسه برام، اعصابمو به هم ریخته.
با یکی از رختهای چرک کف دستم رو پاک کردم و سمت اتاق بیبی راه افتادم. از همون دم در صدای خر و پفش بلند بود…”
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا، میتوانید به هزاران رمان آنلاین و آفلاین دسترسی داشته باشید و داستانهای مختلف را در هر زمان و مکانی که خواستید، مطالعه کنید. این اپلیکیشن تجربهای بینظیر از خواندن رمانها را به شما ارائه میدهد.
اگر شما نویسنده رمان “دو زن دو فرشته” هستید و از انتشار آن در سایت نودهشتیا ناراضی هستید، میتوانید درخواست حذف رمان خود را از این سایت ارسال کنید.