دانلود رمان هم قبیله به قلم زهرا ولی بهاروند با لینک مستقیم
مشخصات رمان:
معرفی رمان هم قبیله
رمان هم قبیله به قلم زهرا ولی بهاروند یک داستان عاشقانه و اجتماعی است که در فضایی پر از احساسات و معماهای پیچیده، خواننده را به خود جذب میکند. این رمان داستان آسمان، معلم ادبیات یک دبیرستان دخترانه را روایت میکند که در یک روز پاییزی و به طور تصادفی به شیرینیفروشی مقابل مدرسهشان کشیده میشود. در این شیرینیفروشی، دلش برای چشمهای چمنیرنگ پسرکی به نام میراث میرود.
اما این داستان، تنها یک داستان عاشقانه ساده نیست. دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانوادهاش را به قتلهای زنجیرهای زنان در پایتخت گره میزند. این رمان به تدریج به یک معمای پیچیده و پرهیجان تبدیل میشود که آسمان را به صحنههایی میبرد که بوی خون میدهد و عطر عود در فضا پراکنده است. رمان هم قبیله با ترکیب ژانر عاشقانه و اجتماعی، داستانی جذاب و پر از فراز و نشیب را ارائه میدهد که در آن شخصیتها با پیچیدگیهای درونی و بروندرونی خود مواجه میشوند.
خلاصه رمان هم قبیله
رمان هم قبیله داستان آسمان، معلمی است که در یک روز پاییزی، برای خرید شیرینی از شیرینیفروشی “میراث” وارد میشود. او در این مکان با پسرکی به نام میراث آشنا میشود و دلش برای چشمهای چمنیرنگ او میرود. این دیدار، شروعی است برای وقوع حوادثی که زندگی آسمان و خانوادهاش را به طور کلی تغییر میدهد. از آن به بعد، دست سرنوشت آسمان را درگیر قتلهای زنجیرهای زنان پایتخت میکند.
رمان هم قبیله یک داستان پیچیده و پر از معما است که در آن عشق، جنایت و رازهای تاریک در هم تنیده میشوند. آسمان به مرور زمان به موقعیتهایی میرسد که هیچکس تصور نمیکرد. در این رمان، خواننده با کشمکشهای درونی و بیرونی شخصیتها همراه میشود و به تدریج با رازهای پنهان آشنا میشود. داستان به قدری جذاب و هیجانانگیز است که نمیتوانید از خواندن آن دست بردارید.
بخشی از رمان هم قبیله
– برای امشب برنامه داری، دیگه؟
روشن پروندهای را که جلو دستش بود باز کرد و نگاهی به اسم مراجع انداخت. با بیحوصلگی و حواسپرتی به آسمان، که پشت خط بود، گفت: امشب؟ چهخبره مگه؟
آسمان لبش را گزید و تشر زد: روشن!
روشن که حسابی غرق جزییات پرونده شده بود، پیشانیاش را با سرانگشت خاراند و گفت: حسابی درگیرم. تو هم زودتر بگو چه خبره.
آسمان در اتاقش را بست تا تابان صدایش را نشنود و با صدای آرامی توی گوشی پچ زد:
– سالگرد ازدواجتونه. عطا بهم گفت از شیرینیفروشی کیک بخرم، خودشم زودتر میاد تا سورپرایزت کنه.
روشن پلکهایش را روی هم فشرد، پرونده را رها کرد و پوفی کلافه کشید: وای، یادم رفته بود.
آسمان کتاب شعر حافظ را از قفسه بیرون کشید. بیآنکه دقتی در کارهایش داشته باشد، کتاب را ورق زد و خطاب به روشن گفت: عطا همیشه از تو عاشقتر بود.
روشن با عذاب وجدان از روی صندلی بلند شد، دوری توی اتاق زد و پرسید: به نظرت اگه الان از مطب بیرون بزنم وقت میشه براش هدیه بگیرم؟
آسمان ورق زدن را متوقف کرد و روی صفحهای مکث کرد. مصراع اول را با لبخند خواند و گفت: فقط کافیه بخوای خوشحالش کنی.روشن دستپاچه کیف و موبایلش را برداشت و به سمت در خروجی گام برداشت.
– یه کم معطلش کنید. منم خودم رو میرسونم.
آسمان “باشه”ای زیر لب زمزمه کرد و تماس را قطع کرد. نگاهش روی شعر حافظ ماند.
ظهر، بعد از تمام شدن کارش، عطا تماس گرفته و خواهش کرده بود که از شیرینیفروشی محبوب آن روزهایشان، یعنی شیرینیفروشی “میراث”، کیکی بخرد و به خانه بیاورد.
از روزی که دانمارکیها را گرفته و میان دانشآموزان و دفتر مدیریت پخش کرده بود، دیگر میراث را ندیده بود.
حالا درخواست عطا و سالگرد ازدواجشان، بهانهای شده بود تا او مردی را ببیند که هرگز مال او نبود و قرار هم نبود هرگز سهم او باشد…
پیشنهاد نصب اپلیکیشن نودهشتیا
برای دسترسی آسان و سریع به هزاران رمان آنلاین و آفلاین، میتوانید اپلیکیشن نودهشتیا را بر روی تلفن همراه خود نصب کنید. این اپلیکیشن امکانات زیادی را در اختیار شما قرار میدهد تا رمانهای دلخواه خود را به راحتی بخوانید و از داستانهای جذاب لذت ببرید. همچنین میتوانید به صورت آنلاین یا آفلاین از رمانها استفاده کنید.
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان خود در نودهشتیا رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف دهید.
در صورتی که شما نویسندهای هستید که به انتشار رمانهای خود در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، میتوانید با ارسال درخواست حذف، از انتشار آثار خود جلوگیری کنید. تیم نودهشتیا همیشه از حقوق نویسندگان حمایت میکند و در صورت درخواست، آثار نویسندگان را از پلتفرم خود حذف میکند.
با دانلود رمان هم قبیله از سایت نودهشتیا، وارد دنیایی پر از عشق، معما و کشمکشهای پیچیده شوید. این رمان عاشقانه و اجتماعی به شما تجربهای جذاب و هیجانانگیز از دنیای پیچیده روابط انسانی و جنایتهای پنهان را میدهد.