دانلود رمان برف گیجه روایتی است از ترکیب عشق، معما و پیچیدگیهای روانی. داستان کاوه و آیدا، که به دنبال آرامش در روستایی متروکه قدم میگذارند، اما با حقایقی تلخ و رازهایی پنهان روبرو میشوند. این رمان ترکیبی از هیجان، عواطف و روانشناسی است که خواننده را تا آخرین صفحه با خود همراه میکند.
عود مجدد بیماری روانی کاوه، او را مجبور میکند همراه همسرش آیدا به روستای پدریاش بازگردد. این روستا که سالها پیش بر اثر زلزله تخریب شده، امروزه خالی از سکنه است اما شایعاتی درباره صدای شیون شبانه در آن شنیده میشود. حضور در این روستا باعث میشود که رازهای قدیمی زندگی کاوه یکییکی آشکار شوند. در این میان، روستا قربانی جدیدی میخواهد و اینبار آیدا در خطر است…
“شب به محل اقامتمان رسیده بودیم؛ کاروانسرایی که حوضی فیروزهای وسط حیاطش داشت و جلوی درب اتاقهایش پردهی ترمه کشیده شده بود.
هنوز وسایلمان را داخل اتاق نگذاشته بودیم که او دستم را گرفته و از آنجا بیرون زده بود. خستگی سفر هفتساعته هنوز از تنمان بیرون نرفته بود که دوباره توی ماشین نشسته بودیم و او بیهدف میراند.
آنقدر رانده بود تا از کاروانسرا و هیاهوی داخلش دور شویم؛ آنقدر دور که از شهر فقط نورهای ریز و رنگی باقی مانده بود که وسط کویر سوسو میزد.
آنقدر رانده بود که از زمان و مکان خارج شده بودیم و تمام قوانین فیزیک بیمعنا شده بودند. جایی میان بینهایت ایستاده و از من خواسته بود روی زمین بنشینیم.
ماسههای کویر هنوز هرم گرمای ظهر را پس میدادند. من کنارش نشسته بودم و به شانهاش تکیه داده بودم.
از جایی در دوردست، صدای ساز و آواز دستهجمعی میآمد. یک نفر میخواند: “دیگه عاشق شدن، ناز کشیدن فایده نداره… دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره” و گروهی تکرار میکردند: “فایده نداره…”
کاوه پرسیده بود: “دلت میخواست با اونا باشی؟ کنار همسنت؟”
زل زده بودم به ستارهها و گفته بودم: “من هیچ وقت شبیه همسن و سالام نبودم.”
لب زده بود: “منم همینطور.” و آب دهانش را به زور فرو داده بود.
– تو فروغی.
نرم و خسته خندیده بودم: “فرخزاد؟ منظورت اینه که جلوتر از زمان خودمم؟”
_فروغ یعنی نور، تو نوری. و دستش را به سمت شهر دراز کرده بود.
_مثل اون نورا که کاروانسرا رو احاطه کردن، تو احاطهم کردی، روشنم کردی…”
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی گوشی موبایل خود، به هزاران رمان آنلاین و آفلاین دسترسی داشته باشید و از مطالعه لذت ببرید.
اگر نویسنده این رمان هستید و از انتشار آن در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف اثر خود را ثبت کنید.