مشخصات رمان آدمکش:
رمان آدمکش داستان ساینا فتاح است که پس از مرگ مشکوک پدرش و عدم پیدا شدن مجرم توسط پلیس، به بهانه تحصیل در خارج از کشور از خانه خارج میشود و تبدیل به یکی از موادفروشهای معروف و خطرناک در تهران میشود. در این مسیر، ساینا رد قاتل پدرش را میزند و به نام سورن سلطانی میرسد. سورن یک مرد جوان و بانفوذ است که ساینا قصد دارد با نزدیک شدن به او، ابتدا او را عاشق خود کند و سپس انتقام پدرش را از او بگیرد.
ساینا فتاح پس از مرگ مشکوک پدرش و عدم پیدا شدن مجرم، تصمیم میگیرد از خانه فرار کند و به عنوان یک موادفروش در تهران فعالیت کند. اما در این مسیر به سورن سلطانی، مردی بانفوذ و مرموز برخورد میکند. ساینا قصد دارد با نزدیک شدن به سورن، ابتدا او را عاشق خود کند و سپس انتقام پدرش را از او بگیرد. در این رمان پر از هیجان، عشق و انتقام، ساینا با پیچیدگیهای جدیدی روبرو میشود که زندگیاش را تغییر میدهد.
تنها پوششی بود که به تن داشت و انگار نه انگار که همان تیرانداز ماهر چند دقیقه قبل بود.
او خیره به سومین دختری که در حال نمایش رقصش بود، منتظر مانده بود تا نوبتش شود.
برای ورود به این عمارت، باید مهارتهای زیادی یاد میگرفت و گرفته بود! از تیراندازی و دفاع شخصی، تا تشخیص و جاسازی و فروش مواد…
و آخر از همه… در مواقع مورد نیاز، یاد گرفته بودند زمانی که هیچ صلاحی ندارند، از خودشان مایه بگذارند و ساینا هنوز هم اینجا بودنش را باور نمیکرد.
اگر پدرش زنده بود و در این وضعیت او را میدید، چه میگفت؟ تحسین و تشویقش میکرد برای ادامهی انتقامی که همه چیز دخترش را گرفته بود…
“بعدی!” صدای زنی که مسئولشان بود، هشدار داد که نوبتش رسیده… با قدمهایی محکم اما درونی لرزان وسط سالن رفت و در پیست ایستاد.
موهای بسته شدهاش را با یک حرکت باز کرد و موهای مشکی رنگش که مثل آبشاری تا پایین کمرش رها شد، از عمد تابی به گردنش داد و آهنگ پخش شد!
نفس عمیقی کشید و با لبخندی شروع کرد… شک نداشت برندهی بازی، خودش است و خودش… صدای بلند آهنگ عربی آن هم وسط عمارت، باعث شد تک خندهای کند:
به نفعتونه گزینش تا قبل از رسیدن منصور تموم شه!
اگه بیاد و ببینه وسط عمارتش اتفاقهای خوبی نمیافته… محافظ همانطور که پشت سرش حرکت میکرد جواب داد:
“نگران نباشید قربان. تا چند لحظه دیگه تمومه.”
سورن هر دو دستش را در جیب شلوارش فرو برد و درست لحظهای قبل از کج کردن راهش سمت در خروج عمارت، چشمش از در نیمهباز سالن گزینش به دختری وسط پیست افتاد و ایستاد.
موهای بلند و موجدارش، با هر حرکتش تکان میخورد و…
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراه خود، میتوانید به هزاران رمان آنلاین و آفلاین دسترسی داشته باشید و از مطالعه راحت و بیدغدغه لذت ببرید.
اگر شما نویسنده رمان آدمکش هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید، میتوانید از طریق درخواست حذف، رمان خود را از سایت نودهشتیا حذف کنید.