رمان آشپزباشی داستان لاله، زن مطلقهای است که برای اولین بار و به پیشنهاد خواهرش، وارد مهمانی ممنوعهای میشود. در این مهمانی برای اولین بار نوشیدنی مینوشد و حالتی گیج به او دست میدهد. صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار میشود، خود را کنار مردی میبیند که هیچ چیزی از او به یاد ندارد. امیرحسین بردبار مردی است که لاله او را نمیشناسد و نمیداند چگونه به خانهاش آمده است. در ادامه داستان، لاله و امیرحسین با چالشها و پیچیدگیهایی مواجه میشوند که باعث پیشرفت رابطهشان میشود.
لاله یک زن مطلقه است که به پیشنهاد خواهرش وارد یک مهمانی پر از اتفاقات جدید و غیرمنتظره میشود. نوشیدنی که در این مهمانی مینوشد، او را به حالت گیجی میبرد. وقتی روز بعد از خواب بیدار میشود، خود را کنار مردی به نام امیرحسین بردبار میبیند که هیچچیز از او به یاد نمیآورد. این ملاقات آغاز داستانی است که پر از پیچیدگیهای عاشقانه و احساسی است. لاله باید با گذشتهاش کنار بیاید و در عین حال، به احساسات جدیدی که نسبت به امیرحسین پیدا میکند، پاسخ دهد.
“امیرحسین” خوشم آمد که اینطور ذوق کرد، فکر میکردم یا بگوید همین؟
عمداً این را خریدم که باز هم به خودم ثابت کنم او سیصد و شصت درجه با تینا فرق دارد.
دوبرابر این را برایش خریدم اما وقتی دیدش فکر کرد تمام کادوی من همین است درحالی که برایش جواهر مورد علاقهاش را هم خریده بودم.
این کوچولو انگار یادش رفته بود ولنتاین است. حق داشت.
بسکه اذیتش کرده بودم یا شاید هم یادش بود و حرص و عصبانیتش از من اجازه نداده بود به یادم باشد.
– دلم نمیاد بخورمشون خیلی خوشگلن امیر. خرس عروسکی قرمز را در کوله ام لمس کردم. وقتی خریدمش هزاربار سرخ و سفید شدم… من با این سن و سال حالا یاد عروسک بازی افتاده بودم.
-بخور، خراب میشن!
موهای فرش را دم اسبی بالا بسته بود، لبهای کوچک و غنچهاش با آن رژ زرشکی خیلی بهش میومد.
با احتیاط روبان را کنار زد و در جعبه را باز کرد چشمش میان طعمهای مختلف لواشکها به گردش افتاد.
مثل آن که در انتخاب گیر کرده باشد.
– کدومش خوشمزهتره امیر؟
خودم دلم پیش لواشک کیوی بود. لبخندی به رویش زدم و کیوی را نشانش دادم.
با دقت یکی از گلها را بیرون آورد که بقیه شان به هم نریزند.
-خوشمزه به نظر میان امیر اینا رو کجا خریدی خیلی خوشگلن!
دلم رفت برای بچه شدنش حالا شده بود از همان دختر بچههای موفرفری که عاشقشان بودم.
– از دوستم.
_چه دوست خوش سلیقهای!
قلبم تپیدن گرفت، امشب داشتم دل میدادم؟ از خدا خواستم این درد خانمان سوز را حالا حالاها از من دور کند…
برای دسترسی به هزاران رمان آنلاین و آفلاین، اپلیکیشن نودهشتیا را روی تلفن همراه خود نصب کنید. با این اپلیکیشن همیشه رمانهایی جذاب در دسترس خواهید داشت.
اگر شما نویسنده رمان آشپزباشی هستید و از انتشار این رمان در سایت نودهشتیا رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف دهید.
دانلود رمان آشپزباشی و سایر رمانهای جذاب در سایت نودهشتیا! 🌟