رمان استخوانهایی که تو را دوست داشتند، داستانی عاشقانه با عمق احساسات پیچیده است. در این رمان، شخصیت اصلی به نام لیلیا وارد یک ماجرای پر فراز و نشیب میشود که به خاطر شرایط خاص و پیچیدگیهای زندگی، نمیتواند از آن خارج شود. داستان به شکلی جالب به تصویر کشیده شده است که عشق، ترس و دلایل پیچیده زندگی لیلیا را از دیدگاههای مختلف بررسی میکند. این رمان روایتگر چالشها و تجربیات سخت یک دختر است که میخواهد در دنیای پر از پیچیدگیها و روابط انسانی، خود را پیدا کند و تصمیمات مهمی بگیرد.
داستان رمان «استخوانهایی که تو را دوست داشتند» حول زندگی لیلیا میچرخد. او ناخواسته وارد ماجرایی پیچیده میشود که بازگشت از آن تقریبا غیرممکن است. با گذشت زمان، او باید انتخابهایی کند که به خاطر ترس، خانواده یا حتی عشق میسازد.
در بخشی از رمان آمده است:
“وا چرا سرت رو تکون میدی؟ عمیق نگاهش کردم، رویا برایم عزیز بود، وقتی هشت ساله بودم به دنیا آمده بود و این بیست سال، بیشتر از آنکه فکرش را بکنم در زندگی من جای گرفته بود با همه اخلاقهای خاص و اعصاب خردکنش.”
این جمله نمایانگر پیچیدگی روابط انسانی است که در این رمان به زیبایی به تصویر کشیده شده. این داستان از نگاه لیلیا روایت میشود که در مواجهه با مشکلات و روابط مختلف در زندگیاش، باید تصمیمات دشواری بگیرد.
همچنین در ادامه داستان، میخوانیم:
“اگر قرار بود به کسی بگویم، به رامین میگفتم که اگر مصیبتی بود گریبان او را میگرفت و من هم راحت میشدم!”
این جمله نیز نشاندهنده تنشها و احساسات پیچیدهای است که لیلیا در زندگیاش با آن روبهروست. این رمان پر از کشمکشهای درونی و بیرونی است که خواننده را مجذوب خود میکند.
در ادامه، لیلیا میگوید:
“سرم را برگرداندم و میان نصیحتها رویا گفتم: رویا من فقط منتظرم تکلیف ارثیم روشن شه ببینم چیزی مونده برام یا نه… اگه مونده بود شک نکن یه روز نشده میرم از این خونه. البته اگه تو نذاری کف دست رامین و مامان.”
این قسمت از داستان به خوبی نشاندهنده روابط پیچیده و مشکلات خانوادگی است که لیلیا در آن گرفتار شده است. او در تلاش است تا از وضعیت سخت خود رهایی یابد، اما هنوز موانع زیادی پیشرو دارد.
اگر نویسنده یا ناشر این رمان از انتشار اثرشان در سایت نودهشتیا رضایت ندارند، لطفاً درخواست حذف خود را به پشتیبانی سایت ارسال کنند.
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا بر روی تلفن همراه خود، هزاران رمان آنلاین و آفلاین را همزمان در دسترس خواهید داشت.
دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند لیلیا ناخواسته طی اتفاقی وارد ماجرایی که میشود که برگشتن از آن ، زمانی میسر میشود که دیگر نمیتواند ! شاید برای ترس… شاید برای خانواده… و شاید برای عشق!